ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی دیگر بر یکی از غزلیات حضرت ابوالمعانی بیدل


هــوس‌پــیــمــای فــرصــت گـرد کـلـفـت در قـفـس دارد      همین خاک است و بس گر شیشهٔ ساعت نفس دارد

لــب از خــمــیــازهٔ صــبــح قــیــامــت تــا نــمــی‌بــنـدی          خـــــم آســــودگــــی جــــوش شــــراب خــــام‌رس دارد

در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی          بــه زحــمــت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد

نـه‌تـنـهـا شـامـل هـسـتـی‌ست عشق بی‌نشان جوهر          عــدم هــم زآن مــعــیــت دســتـگـاه پـیـش و پـس دارد

جــنــون الــرحــیــلــی شـش جـهـت پـیـچـیـده عـالـم را          مـــپـــرس از کــاروان مــنــزل هــم آهــنــگ جــرس دارد

بـــرون آر از طـــبـــیـــعـــت خـــار خـــار وهـــم آســـودن          کــه چــشــم بــی‌نــیــازان از رگ ایـن خـواب خـس دارد

نـــفـــس هـــر پــر زدن خــون دگــر در پــرده مــی‌ریــزد          طــبـیـب زنـدگـی شـغـلـی هـمـیـن نـیـش مـجـس دارد

خــراش دامــن عــزت مــخــواه از تــرک خــوشــخــویـی          کــه راه کــوی بــدکــیــشــی ســگــان بــی‌مــرس دارد

مــحــبـت عـمـرهـا شـد رفـتـه مـی‌جـوشـد ز خـاطـرهـا          نــدارد جــز فــرامــوشــی کــســی گــر یــاد کــس دارد

نــدامــت نــیــسـت غـافـل از کـمـیـن هـیـچـکـس بـیـدل          بـه هـر دسـتـی کـه عـبـرت وارسـد دسـت مـگس دارد



        



هــوس‌پــیــمــای فــرصــت گـرد کـلـفـت در قـفـس دارد          همین خاک است و بس گر شیشهٔ ساعت نفس دارد



آدمی(هوس پیمای فرصت ) تشنه ی پرواز از قفس تن است اما غبار درون مانع این آرزو می شود جسم خاکی اسارت و درماندگی به بار می آورد.... حضرت بیدل مثال آدمی را همچون ساعت شنی ای می داند که وجودش و گذرش از این لجظه به ان لحظه موقوف تعلقات اوست . از خواص ساعت شنی اینست که قائم به ذات نیست اگر خاک یا شن درون آن از حرکت بایستد مرگش رقم خورده و کاراییش را از دست می دهد همچون انسانی که وجودش اسیر مشتی خاک است درحقیقت حضرت بیدل زمان و مکان را حجابی برای رهایی آدمی می داند ایشان  شرط رسیدن به اگاهی و پیوستن به چشمه جوشان حقیقت را وارستگی از تعلقاتی می داند که در دایره زمان و مکان خلاصه می شوند



لــب از خــمــیــازهٔ صــبــح قــیــامــت تــا نــمــی‌بــنـدی          خـــــم آســــودگــــی جــــوش شــــراب خــــام‌رس دارد



رسیدن به صبح موعود و لحظه ی دیدار صبر می خواهد آدمی تا پخته نگردد نمی تواند لایق رسیدن به این جایگاه شودانسانی که طاقت پخته شدن را در مسیر خود به حقیقت ندارد و نمی تواند متحمل ریاضت شود از روی بی حوصله گی خمیازه سر می دهد و نتیجه این بی حوصلگی فوران درون ناپخته و خام به بیرون است  حضرت بیدل تن  و روان آدم اهل آسایش و نا پخته را  را به خمی تشبیه کرده است که  به  جای شراب رسیده شرابی خام را به بار می آورد



در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی          بــه زحــمــت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد



حضرت بیدل چاره ی کار و راه رهایی از جسم خاکی را پناه بردن به جنون و بی خودی می داند در عالم عشق است که دیگر چهارچوبهای تعریف شده عالم خاکی بی معنی می شوند و آدمی  با بال دل به سوی معشوق پرواز می کند



نه ‌تـنـهـا شـامـل هـسـتـی‌ست عشق بی‌نشان جوهر          عــدم هــم زآن مــعــیــت دســتـگـاه پـیـش و پـس دارد



پناه بردن به جنون و متوسل شدن به عشق  برای نیل به مقصود فقط  هستی  را منتفع نمی کند عالم نیستی با تمام پیچیدگیها و حجابها با وجود عشق معنی دار می شود منظور حضرت بیدل از  (پیش و پس ) بر می گردد به ناتوانی بشر در شناسایی مبدا و مقصد عالم..  ایشان می فر مایند با عشق است که همه ی این حجابها برداشته می شود و آدمی به عالم بصیرت گام می نهد



جــنــون الــرحــیــلــی شـش جـهـت پـیـچـیـده عـالـم را          مـــپـــرس از کــاروان مــنــزل هــم آهــنــگ جــرس دارد



فریاد کوچ و حرکت به سوی معشوق سراسر عالم  خاکی را در برگرفته است وچنان این حرکت همگانی است که مقصد هاو مبدا ها ی عالم خاکی را در هم امیخته است و اگر مقصودی در این میان هست در دنیا ی خاکی نیست کاروانها و منزلها با هم در حال حرکت به سوی مقصدی متعالی هستند.



بـــرون آر از طـــبـــیـــعـــت خـــار خـــار وهـــم آســـودن          کــه چــشــم بــی‌نــیــازان از رگ ایـن خـواب خـس دارد



حضرت بیدل حرکت مداوم از درون به برون و  پشت پا زدن به به آسایش را  در این راه  چاره یرسیدن به مقصود می داند



و در همین راستاست که می فرماید  وسوسه ی آسودگی و سکون را از مزاج و طبیعتت بیرون کن  همین آسودگی و بی خیالی ست که آدمی را تیاز مند و اهل تعلق می کند



ادامه دارد



 رضا کرمی تیرماه 1390


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، ، دیگر ، بر ، یکی ، از ، غزلیات ، حضرت ، ابوالمعانی ، بیدل ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/4/16 در ساعت : 13:44:35   |  تعداد مشاهده این شعر :  1817


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1390/4/16 در ساعت : 14:52:27
سلام بزرگوار جناب کرمی
تک تک ابیات را خوب خواندم و توضیحات آنجناب را
تبریک بابت این پردازش و این اندیشه بیدل
-------
از التفات و حسن نظر شما سپاسگزارم جناب پور افشار
بهشاد امامی
1390/4/16 در ساعت : 17:42:52
سلام جناب آقای کرمی عزیز
از لطفتان متشکرم و امیدوارم کاربران و مدیران سایت، حضور افرادی مثل شما را کاملا قدر بدانند.
--------
درود بر شما جناب امامی از توجهتان به موضوع سپاسگزارم
رضا کرمی
1390/4/16 در ساعت : 18:39:53
همراهان ارجمند ...شرح یکی از ابیات براساس تصحیحی که استاد قزوه با رجوع به نسخه ی رامپور انجام دادند اصلاح شد که همینجا درج می شود:
نسخه ی کابل:
در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی...... بــه زحمت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد
نسخه ی رامپور:
در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی......بــه وهمت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد

اختلاف دو نسخه در کلمه ی (زحمت )است که استاد قزوه می فرمایند طبق نسخه ی رامپور (وهمت) صحیحی می باشد
من نیز در شرح پیش از تصحیح هیچ تناسبی بین کلمه ی زحمت و سایر اجزا ندیدم از این رو در شرح تخست از پرداخت مستقیم به این بیت دوریی جستم که با تصحیح انجام شده کار بسیار روان تر از پیش شد
اما شرح بیت:
حضرت بیدل چاره ی کار و راه رهایی از جسم خاکی را پناه بردن به جنون و بی خودی می داند در عالم عشق است که دیگر چهارچوبهای تعریف شده عالم خاکی بی معنی می شوند و آدمی با بال دل به سوی معشوق پرواز می کند
تا زمانی که آدمی بخواهد از حواس ظاهریش برای ادراک استفاده کند کوچه ی معرفت راه به او نمی دهد و همواره او را پشت در بسته نگه می دارد
حضرت بیدل می فرمایند را ه ورود به سرای معرفت غرق شدن در اوهام جنون مند یست .....
عسس به معنای حارس و نگهبان آمده است کسی که جلوگیری می کند از ورود به کوچه ی معرفت
محمد وثوقی
1390/4/16 در ساعت : 20:50:36

سلام جناب آقای کرمی دوست خوبم
کار بسیار ارزشمندی را آغاز نهاده‌اید راهی‌ست کمتررفته بنابراین گردنه‌های صعبی را باید پشت سر بگذارید شخصاً برایتان آرزوی کام‌یابی درین مسیر دارم. یکی دو نکته را حهت سبک‌سنگین کردن خدمت شما و سایر دوستان عرض می‌کنم شاید مفید باشد:
1. به نظرم این مصرع: «لــب از خــمــیــازه‌ی صــبــح قــیــامــت تــا نــمــی‌بــنـدی» در مقام نوعی تهدید و هشدار است: چرا به هوش نمی‌آیی؟ آن‌قدر خوابی که صبح قیامت هم درست‌وحسابی بیدار نمی‌شوی؛ فقط حرف قیامت را می‌زنی اما باوری چنان‌که باید بدان نداری (و از همین روست که حرف‌هایت درین خصوص پخته نیست). ظاهراً تأکیدی است بر معنای بیت اول: هوس دریافتن فرصت را داری اما کاری انجام نمی‌دهی و دست‌دست می‌کنی. در واقع من از «خمیازه» غفلت و علم‌بدون‌عمل می‌فهمم شما «بی‌حوصلگی».
2. «در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی / بــه زحــمــت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد». «زحمت» هم اگر مثلاً به معنی «ازدحام» باشد بی‌معنی نیست؛ اما بنابر تصحیح استاد قزوه «وهمت» حتماً ارجح است. به هر حال از تقابل وهم و اندیشه شاید مستفاد شود که «عسس» در معنی مثبت به کار رفته است؛ مثلاً ناقد بصیری که سره را از ناسره تمییز می‌دهد. («تا» ظاهراً در معنای شبه‌جمله‌‌یی است).
3. «نه ‌تـنـهـا شـامـل هـسـتـی‌ست عشق بی‌نشان جوهر / عــدم هــم زآن مــعــیــت دســتـگـاه پـیـش و پـس دارد» بیت بلندی است: عشق هم خود یکی از مخلوقات آن معشوق ازلی و ابدی است و هستیش بالذات نیست چنان‌که «عدم» هم معدوم محض نیست و به هر حال مراتبی از هستی دارد؛ بنابراین در مقام تحریض و تشویق می‌فرماید: حال که حتی عدم هم درین پیشگاه محلی از اعراب دارد تو چرا بی‌کار نشسته‌ای؟! «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی». بعید نیست مصرع اول بحث از معیت رحمانیه و قهاریه هم باشد «هو معکم أینما کنتم». این بیت از آن ابیات نادر جناب بیدل است که می‌ارزد مستقلاً به شرحش بپردازید.
4. شاید منظور از «عالم» درین بیت: «جــنــون الــرحــیــلــی شـش جـهـت پـیـچـیـده عـالـم را / مـــپـــرس از کــاروان مــنــزل هــم آهــنــگ جــرس دارد» کل عالم ماسوی‌الله باشد نه فقط «عالم خاکی»؛ شاهد هم می‌تواند آیات پایانی سوره‌ی «و الفجر» باشد که نفس به اطمینان‌رسیده تازه باید سیرش را به سوی رب از مقام طمئنینه آغاز کند «إرجعی إلی ربک».
مستدام باشید.
رضا کرمی
1390/4/16 در ساعت : 21:58:0
دوستان از چهار بیت باقی مانده تنها بیتی که حس می شود نیاز به شرح داشته باشد بیت هفتم می باشد سایر بیتها روانند شرح بر آنها گره بسته ای را وا نمی کند

اما بیت هفتم:
نـــفـــس هـــر پــر زدن خــون دگــر در پــرده مــی‌ریــزد
طــبـیـب زنـدگـی شغل هـمـیـن نـیـش مـجـس دارد

(مجس در این بیت طبق شرحی که استاد قزوه دادند به معنای رگ جهنده است )

حضرت بیدل می فرمایند هر نفسی که برون می آید مقدمه ی دمیدن نفس دیگریست
نفس در این بیت خلاصه ی حیات دنیویست حضرت بیدل می فرمایند هر نفس که از سینه به امید رهایی بیرون می آید باعث می شود تا پرده های سینه نفسی دیگررا تولید کنند (خون در پرده کردن یعنی جان دهی به سینه برای تولید نفسی دیگر) یعنی تلاشی که آدمی با جسم خاکیش برای رهایی می کند فقط اسارت را به تن بیشتر کرده و داغی بر داغها افزون می سازد در همین راستاست که حضرت بیدل در مصرع دوم می فرماید کسی که چشم به نجاتبخشی دنیا دارد در حقیقت چشم به طبیبی دوخته است که نشتر به رگ و نبض جهنده می زند و هر نشتر او باعث فوران و هدر رفتن خونهای بیشتری می گردد.
لازم به ذکرست که راهنماییهای استاد قزوه در شرح این بیت بسیار راهگشا بود که صمیمانه از ایشان تشکر می کنم دوستان برای توضیحات استاد در این رابطه به قسمت نظرات رجوع کنند
مصطفی پورکریمی
1390/4/17 در ساعت : 13:6:18
سلام بر استاد کرمی عزیز
1- در مورد "نفس کشیدن " و ارتباط آن با پرواز : حضرت علی علیه السلام می فرمایند :نفس های شما گام هایی است که به طرف قبر برمی دارید . و بیدل هم از آنحایی که این سیر را از عالم ملک به ملکوت وخلاصی از قفس تن می داند ، تعبیر به " پرواز" کرده است .
هوس پیمای فرصت اشاره به نفس و فطرت انسان است که به دنبال رسیدن به کمال مطق است هرچند ما راه را گم می کنیم .اگر انسان به دنبال کسب قدرت ،ثروت و حتی در کسب صفات هم مثل عزت و مقامات معنوی و ...است این هم درواقع به سبب همان فطرتی که به دنبال مطلق آن یعنی وصول به حضرت واجب الوجود است.
" جنون الرحیل " همان جذبه و اشتیاق وصل است که همه ی هستی با اشتیاق یا جبر برای رسیدن به او تبارک وتعالی شتاب دارند .
اما خونریزی نفس یک مطلب ساده ی پزشکی است می دانیم که خون در ریه ها اکسیژن می گیرد و از طریق ورید وارد قلب می شود و......
خون ریزی طبیب و " نیش مجس " کنایه از تزریق است تزریق حیات و حرکت به ریه ها و قلب
و منظور نشتر زدن نیست "لا حول و لا قوه الا بالله " .
ارتباط منطقی بین دو مصرع هم همان طور که عرض کردم در این بیت اشاره به حیات طبیعی جسم و القای این مهم است که در عالم ملک و ناسوت هم کارگردان اوست و ما هیچ دخالتی نداریم.
در ایجا توجه به بحث فیزیکی " از بین نرفتن ماده و انرژی " و ثابت بودن مقدار آن ها هم حقیر اضافه من کنم. والسلام
----------------
سلام آقای پور کریمی عزیز ..ظا هرا به دلایل شباهتهایی زیادی که بنده و جنابعالی هم از لحاظ معلومات ریاضی و فیزیکی و و هم به لحاظ علائق شعری داریم نظراتمان در آخر بدون اینکه ناقض یکدیگر باشند مثل دایره ها ای هندسی به همپوشانی هم می پردازند....اگر به بحث نخست من درباره این بیت توجه فرموده اید من نیز به همان نظریه تولید نفس از نفس اشاره کرده ام و منظورم من از پرده های سینه همان پقلب است که بواسطه انرژی رسانی از سوی نفس مولد نفسی دیگر می شوند.... در رابطه با جوابی که پرسشهای من داده اید مبسوط وقابل تاملند ...و قضاوت نهایی را بر عهده ی دوستان می گذارم....سعی تان مستدام باد جناب پور کریمی عزبز
مصطفی پورکریمی
1390/4/17 در ساعت : 1:27:27
بسمه تعالی
سلام بر برادران بزرگوارم جناب آقای کرمی و جناب آقای دکتر قزوه
به نظر می رسد پس از این که حضرت بیدل در ابیات قبل هستی حقیقی را در عشق و جنون می داند نه در عقلانیت محض و شاید اشاره ای به " و لدارالاخره لهی الحیوان "دارد و می فرماید حضرت محبوب جذبه و کششی دارد که برای طی طریق حتی نیاری به "الرحیل " کاروان هم نیست
و این مربوط به نشئه آخرت و ملکوت است اما در این بیت حرف دیگری دارد " نفس کشیدن " که لازمه ی حیات است عملی ست که به طور خودکار انجام می گیرد چه خواب باشیم چه بیدار ، و مراد از پرده همان ضربان های قلب است که آن هم بدون دخالت ما به کارش ادامه می دهد اما تپش و ضربان قلب ادامه ی حیاتش وابسته به نقس کشیدن است که در هر بار خون جدیدی به قلب و از آنجا به سایر اعضا تزریق می شود و این پرسش را در مقابل ما قرار می دهد که راستی طبیب زندگی کیست که شغلش تزریق حیات به ریه ها و پس از ان قلب و....است؟
واین اشاره به نشئه ی طبیعی و ناسوتی ما و اوج عرفان او و این حقیقت است که "هو

یحیی و یمیت و یمیت و یجیی" و «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا

نَوْمٌ ..........

باز هم پوزش می خواهم درس پس می دهم .

اکرم بهرامچی
1390/4/16 در ساعت : 14:34:36
سلام آقای کرمی
قلمتان دریایی و کوششتان زلال ترین باد /.......................
---------------------
دل و شعر شما نیز دریایی باد بزرگوار
مصطفی پورکریمی
1390/4/16 در ساعت : 17:54:35
سلام جناب آقای کرمی
عالی بود و بیدلانه
مؤید باشید .
------
درود بر شما جناب پور کریمی عزیز....محتاج همراهی شما هستیم
رضا کرمی
1390/4/16 در ساعت : 21:48:31

آقای وثوقی عزیز دوست فاضل و فرهیخته با سپاس از همراهی شما

در رابطه با بند یک باید خدمتتان عرض کنم در مصراع اول(لــب از خــمــیــازه‌ی صــبــح قــیــامــت تــا نــمــی‌بــنـدی») حرف از صبح قیامت است و انسانی که در یک شب طولانی(یا همان دنیا) به انتطار طلوع آن نشسته است
او به سبب بی قراری طاقت بیدار ماندن را ندارد مدام خمیازه می کشد و در پی آن است که به خواب برود پس بحث غفلت به طور مستقیم در این میان وجود ندارد اگر غفلتی است پس از به خواب رفتن و فرو رفتن در اوهام دنیا حاصل خواهد شدحضرت بیدل می فرمایند این عدم حوصله و صبر برای دمیدن صبح پیامدهایی هم دارد....... که پیش از این شرح آنها رفت و تو ضیح آنها تکرار مکررات است

در رابطه با بندهای دیگری که فرموده اید هیج تضادی با بحث های من وجود ندارد و از قضا به نکمیل بحث کمک بسیار نمو ده اید

آقای وثوقی در این را همراه ما باشید که وجود شما بسیار غنیمت است
رضا کرمی
1390/4/17 در ساعت : 9:23:30
درود آقای پور کریمی عزیز..... به نکات ظریفی اشاره کرده اید که جای بحث فراوان دارند
چند نکته است که خدمتتان عرض می کنم در این بیت چند کلمه ی کلیدی وجود دارند که در ارتباط با هم عمل می کنند
و من آنها را به صورت پرسش عنوان می کنم و انتظار پاسخ از شما و دوستان می رود تا به کنه موضوع به صورت جمعی پی ببیریم

1 - چرا حضرت بیدل نفس کشیدن را به پرواز ربط داده است آیا این موضوع هیچ ارتباطی با (هــوس‌پــیــمــای فــرصــت) ، (جــنــون الــرحــیــلــی) در بیتهای قبل ندارد؟

2 - ار تباط بین خون ریری نفس در مصراع نخست و خونریزی طبیب(نشتر زدن به مجس) در مصراع دوم چیست و آیا نباید بدنبال تشابهی منطقی بین این عملها در دو مصراع بنا بر اسلوب خاص سبک هندی گشت؟
و در اخر اینکه آقای پور کریمی عزیز صورت مصراع دوم وجهی خبری دارد و در حقیقت مثلی است برای مدعای مصراع نخست انگار گوینده(هوس پیمای فرصت) دارد از مسئله تجربه شده ای سخن می گوید که به تمام جوانب آن آگاهی دارد و دردش را چشیده است

این حقیر تمایل چندانی نداردم که بحث را خیلی مو شکافانه به دقایق فلسفی و عرفانی حضرت بیدل بکشانم و هدفم بیش از همه از این امر اینست که قرائت روان و ساده ای از موضوع بشود تا هر خوانند ه ای بدون حتی پیش زمینه ی قبلی از تفکرات عمیق حضرت حظ لازم را ببرد هر چند به ندرت می توان شعری از ایشان را بسط داد بدون اینکه حرفی از دغدغه های فلسفی و عرفانی ایشان در میان نیاید ... در مجموع این شعر نیز در راستای همان نحله های غالب فکری ایشان است ...رهایی از تن و گام نهادت در وادی والا ....حرکت کثرت به وحدت.... نمادینه بودن عالم خلقت و ...الخ
شاید در شعری که ذیلا خواهم آورد موضوع غزل مورد بحث روشنتر شود ... در آخر اینکه تنها با در ک دریای فکر ی غالب بر یک غزل است که می توان به رودهای جاری در هر بیت نز دیک شد

چو شمع یک مژه واکن ز پرده مست برون آ

بگیر پنبه ز مینا ، قدح به دست برون آ

نمرده چند شوی خشت خاکدان تعلق ؟

دمی جنون کن وزین دخمه های پست برون آ

جهان رنگ چه دارد بجز غبار فسردن ؟

نیازسنگ کن این شیشه از شکست برون آ

امید یاس وجود و عدم غبار خیال است

از آنچه نیست مخور غم از آنچه هست برون آ

مباش محو کمان خانۀ فریب چو بیدل

خدنگ ناز شکاری، ز قید شست برون آ


همراهی شما باعث دلگرمیست .....زنده باشید
علی‌رضا قزوه
1390/4/16 در ساعت : 17:28:6
جناب کرمی !
قبل از همه چیز باید نسخه درست در دست شارح باشد. نسخه کابل نسخه پرغلطی است. نسخه ای که من از رامپور آوردم به ایران و دستخط خود او را دارد و دو سال قبل از فوتش نوشته شده این غزل را با دو سه اختلاف ثبت کرده که معنی ها می تواند دگرگون شود.
1- در ســـعـــی جـــنــون زن‌، از وبــال هــوش بــیــرون آی
بــه وهمت تــا نــگــیــرد کـوچـهٔ دانـش عـسـس دارد
وهمت درست است نه زحمت.
2- در بیت
نـــفـــس هـــر پــر زدن خــون دگــر در پــرده مــی‌ریــزد
طــبـیـب زنـدگـی شـغـلـی هـمـیـن نـیـش مـجـس دارد
هم درستش ... "شغل همین نیش و مجس" دارد است .
مجس در شعر خاقانی هم آمده و محل دارو ساییدن است. مرس هم که همان طناب و رسن است و بقیه بیت ها هم روشن است معنی اش. فقط خواستم تاکید کنم که این نسخه کاش در دستت باشد.
ضمنا شرح هایت هم خوب اند و برای شروع غبطه برانگیز است. ادامه بده من آن نسخه خطی شرح را هم برایت می فرستم ...
-----------------------
درود بر شما جناب دکتر قزوه این دوبیت را تصحیح خواهم نمود...به هر حال اگر نسخه مذکور را از سر لطف به من برسانید به یکی از آرزوهایم جامه ی عمل پوشانده اید
علی‌رضا قزوه
1390/4/16 در ساعت : 20:5:0
"مجس به معنی محل نبض (رگ) است که آن را با نیش = نیشتر می شکافتند.
مرس را هم (با توجه به اینکه برای سگ آمده) بهتر است به معنی قلاده بگیریم و "سگ گسسته مرس" در بیدل سابقه دارد..."
این هم نظر جناب سید مهدی طباطبایی است که به زودی از رساله دکتری خود در باره بیدل دفاع می کنند. معنی ایشان درست تر است . معنی من بر مبنای فرهنگ دهخداست.
-----------------------
درود ..استاد قزوه ی عزیز ...همراهی شم انه تنها با عث قوت قلب ست بلکه باعث می شود کار وجاهت و قابلیتی افزون پیدا کند....
احسان اکابری
1390/4/16 در ساعت : 23:47:14
سلام اقای کرمیعزیز
خسته نباشید
خواستم ازتون تشکر کنم و بهتون اطلاع بدم که نوشته هاتونو پیگیری می کنیم
------------------
درود آقای اکابری عزیز ممنون از همراهی شما
بازدید امروز : 6,997 | بازدید دیروز : 20,496 | بازدید کل : 121,714,753
logo-samandehi