درود آقای پور کریمی عزیز..... به نکات ظریفی اشاره کرده اید که جای بحث فراوان دارند
چند نکته است که خدمتتان عرض می کنم در این بیت چند کلمه ی کلیدی وجود دارند که در ارتباط با هم عمل می کنند
و من آنها را به صورت پرسش عنوان می کنم و انتظار پاسخ از شما و دوستان می رود تا به کنه موضوع به صورت جمعی پی ببیریم
1 - چرا حضرت بیدل نفس کشیدن را به پرواز ربط داده است آیا این موضوع هیچ ارتباطی با (هــوسپــیــمــای فــرصــت) ، (جــنــون الــرحــیــلــی) در بیتهای قبل ندارد؟
2 - ار تباط بین خون ریری نفس در مصراع نخست و خونریزی طبیب(نشتر زدن به مجس) در مصراع دوم چیست و آیا نباید بدنبال تشابهی منطقی بین این عملها در دو مصراع بنا بر اسلوب خاص سبک هندی گشت؟
و در اخر اینکه آقای پور کریمی عزیز صورت مصراع دوم وجهی خبری دارد و در حقیقت مثلی است برای مدعای مصراع نخست انگار گوینده(هوس پیمای فرصت) دارد از مسئله تجربه شده ای سخن می گوید که به تمام جوانب آن آگاهی دارد و دردش را چشیده است
این حقیر تمایل چندانی نداردم که بحث را خیلی مو شکافانه به دقایق فلسفی و عرفانی حضرت بیدل بکشانم و هدفم بیش از همه از این امر اینست که قرائت روان و ساده ای از موضوع بشود تا هر خوانند ه ای بدون حتی پیش زمینه ی قبلی از تفکرات عمیق حضرت حظ لازم را ببرد هر چند به ندرت می توان شعری از ایشان را بسط داد بدون اینکه حرفی از دغدغه های فلسفی و عرفانی ایشان در میان نیاید ... در مجموع این شعر نیز در راستای همان نحله های غالب فکری ایشان است ...رهایی از تن و گام نهادت در وادی والا ....حرکت کثرت به وحدت.... نمادینه بودن عالم خلقت و ...الخ
شاید در شعری که ذیلا خواهم آورد موضوع غزل مورد بحث روشنتر شود ... در آخر اینکه تنها با در ک دریای فکر ی غالب بر یک غزل است که می توان به رودهای جاری در هر بیت نز دیک شد
چو شمع یک مژه واکن ز پرده مست برون آ
بگیر پنبه ز مینا ، قدح به دست برون آ
نمرده چند شوی خشت خاکدان تعلق ؟
دمی جنون کن وزین دخمه های پست برون آ
جهان رنگ چه دارد بجز غبار فسردن ؟
نیازسنگ کن این شیشه از شکست برون آ
امید یاس وجود و عدم غبار خیال است
از آنچه نیست مخور غم از آنچه هست برون آ
مباش محو کمان خانۀ فریب چو بیدل
خدنگ ناز شکاری، ز قید شست برون آ
همراهی شما باعث دلگرمیست .....زنده باشید