ازدرد از سکوت خداحرف میزنم
ازروزهای رنج وبلا حرف میزنم
ای آخرین بهانه ی بودن برای عشق
انگیزه ی قشنگ سرودن برای عشق
می دانی آه بعد تو دنیا چه سخت شد
آنقدر قد کشید غمت تادرخت شد
یک عمرلابه لای غمت دست وپا زدیم
هی واژه ساختیم و خدارا صدا زدیم
یک عمرانظار کشیدیم صبر..صبر
اما نیامدی ای خورشید پشت ابر
برگرد ما که هیچ یک ایوب نیستیم
ما اهل کوفه ایم علی!خوب نیستیم
چوبییست دین ما همه را موریانه خورد
درما حضور عشق برای همیشه مرد
دنیا اسیر فتنه ی دجال گشته است
یعنی غرور عاطفه پامال گشته است
این قرن قرن آتش و خون وجهنم است
این رنج ها نتیجه ی عصیان آدم است
آی سبز پوش آینه ها که ظهورتو
شاید تمام فلسفه ی خلق عالم است
هرچند گفته اند،و ما نیز گفته ایم
تابیدن تو بر همه عالم مسلم است
اما مرا ببخش که من فکر می کنم
وقت ظهور سیصد و چندین نفر کم است
آتش ،عطش،حسین،وچندین شمر
تکرار تلخ قصه ی ظهر محرم است
آی آخرین امید یتیمان نیا نیا
کاین مسجد مخوف پر از ابن ملجم است
من ناامید می شوم و سرد می شوم
در انتظار سبز شدن زرد می شوم
اما چه باک سبز تر از من تو مانده ای
روشن تر از ستاره ی روشن تو مانده ای
اصلا تو هیچ وقت نیا و بمان عزیز
از راه دور روی سر ما غزل بریز...