دوباره گمشده دارم ... دوباره گم شده ام ...
قدم به منظر چشمان ما بفرمایید
غبار دیده ی ما را جلا بفرمایید
به دست مهر و عطوفت، امام خوبی ها!
جراحت دل ما را شفا بفرمایید
به درد عشق عظیمی چنان دچارم که
چه خوب اگر همه را مبتلا بفرمایید!
چه خوب اگر همه غمدیدگان عالم را
به مهربانی تان آشنا بفرمایید
طواف حج فقیران، به بارگاه شماست
چه خوب اگر همه را اغنیا بفرمایید
***
ببخش حضرت خورشید! خواهشی دارم!
اگر ز روی تفقد، رضا بفرمایید:
مرا بحق محمدجوادتان آقا!
هنوز مثل همیشه دعا بفرمایید ...؛
و اینکه لطفا اگر زحمتی براتان نیست
مرا مجاور ایوان طلا بفرمایید؛
و دیگر اینکه مرا پنج بار در هر سال
روانه ی سفر کربلا بفرمایید ...
اگرچه باعث شرمندگی است آقاجان!
چه می شود همه شان را روا بفرمایید؟
***
دوباره سر به فلک می کشم اگر رمقی
برای بال و پرم دست و پا بفرمایید
کبوترانه دلم را روانه تان کردم
به بام خانه ی سقّا ش جا بفرمایید
به پیشواز دل بی قرارم آقاجان
جسارتأ خودتان ابتدا بفرمایید؛
اگر ورودی باب الجواد ممکن نیست
همان ورودی باب الرضا بفرمایید ...
***
هنوز از سفر قبل، قلب من آنجا است
به انتظار دخیلی که وا بفرمایید...
دوباره گمشده دارم ... دوباره گم شده ام ...
کجا روانه شوم؟ ... هر کجا بفرمایید.
امور گمشدگان، توی صحن گوهرشاد
هنوز منتظرم تا صدا بفرمایید...
فاطمه معین زاده
26 دی 1391