ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سوغات کربلا. فقط همین
 طفل بودم كه پريشان عذارت بودم
شكر، در حصن حصيني چو حصارت بودم

اي خوش آن صيد كه افتاد به دام نگهت
آرزويم همه اين است شكارت بودم

كاش مي شد همه ي عمر، حسينم! مثلِ
شب آدينه ي ماقبل 1، كنارت بودم

بوسه از لعل ضريح عجمي بگرفتم
طائف كعبه ي شش گوش مزارت بودم

عشق افروخته شد هم لب و هم قلبم سوخت
عاكفي بهر جوان و شيرخوارت بودم

ليتني كنت معك ذكر لبانم شد و من
در دلم حسرت آن ماند كه يارت بودم

هل من از ناي تو برخاست، فلك سوخت ز شرم
كاش مي بودم و لبيك شعارت بودم

مقتلت ديدم و قلبم به تپش گفت حسين
صيحه ي بي رمق خواهر زارت بودم

حضرت حق به همه روح دميد و به تو خون
خون فشان از رگ تو گفت كه ثارت بودم

لا اقل در شب آخر كه علمدار نبود
كاش در پاس حرم، دور مدارت بودم
 *******************************************
1- این ابیات از سر دلتنگی در اولین شب جمعه ی بازگشت از سفر کربلا مرقوم شد.12 اردیبهشت 92
کلمات کلیدی این مطلب :  کربلا ، یا لیتنی کنت معکم ، حسین ، هل من ، لبیک ، ضریح ، علمدار ، زینب ،

موضوعات :  عاشورایی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/5/29 در ساعت : 16:57:22   |  تعداد مشاهده این شعر :  1071


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,366 | بازدید دیروز : 14,876 | بازدید کل : 123,004,732
logo-samandehi