خون شدن یا خون گشتن
درفرهنگ شعری بیدل
درشعرهای بیدل خون شدن یا خون گشتن به دو معنا به کاررفته است. نخست، به معنای لغوی ومستقیم. خون شدن یعنی به خون بدل شدن ، چنان که دراین بیت می نگریم:
گریه گرشد بی اثرازنالۀ ماکن حذر !
آب ما خون گشت اماآتش ما آتش است
آب ما خون گشت، یعنی آب ما به خون بدل شد، آب ما همان گریۀ ماست ( مصرع نخست ) که دردوام غم گویا به خون بدل می شود. مگرآتش ما که نالۀ ماست هنوز خا موش نشده است ، همان آتشی که بودهست. خون شدن دراین معنای مستقیم کمتردرشعربیدل کاربرددارد. شاید چندبار درسراسردیوان آمده باشد.
دوم ، به معنای کنایی . دراین معنا خون شدن کنایه است ازسخت کوشیدن ، رنج وتعب تلاش را پذیراشدن و غم ودرد را قبول کردن و به رنج ودرد مبتلا شدن و درفرجام با غم ودرد ساختن و حتا نابود شدن .
آن معانی کنایی را دراین بیتهامی یابیم:
بلبلان چند هوای گل وشمشاد کنید ؟
خون شوید آن همه کزخود چمن ایجاد کنید
بلبلان که استعاره یی برای مخاطبان شعراست ، تاکی به گل وشمشاد دیگران دل خوش می دارید ؟ آن قدر تن به رنج وزحمت بدهید تا چمن خودرا بسازید یا خودرا چمن بسازید ( که دیگران را فرحت بخش باشید.)
بیتی دیگر:
غنچه وگل همه با چاک جگرساخته اند
خون شو ای دل که جهان جای دل خرم نیست
خون شوای دل، یعنی ایدل تو هم به غم و دردبساز، زیرا جهان برای دل خرم جایی ندارد.
بیت دیگر:
نشستی عمرها حسرت کمین لفظ پردازی
زخون گشتن زمانی غازه شو حسن معانی را
زخون گشتن یعنی از تن به زحمت سپردن و قبول رنج ، حسن معانی را بیارای. غازه شدن به معنای کلی آراستن است ، حال آن که تداعی رنگ خون را هم دربردارد.
عقل گو خون شو به دوراندیشی ردوقبول
درحضورآبادِ استغنا برو یا باش نیست
به عقل بگو که ازدوراندیشی ردشدن یا قبول شدن درانده( ناکامی) بنشیند. زیرا آن دوراندیشی بیجا است . درجایی که حضورآباد استغناست یعنی با حضوراستغنا آباد است ، برویا باشی وجود ندارد.
دربیت دیگر:
به پستی تا نماند شوق جهدی کن که خون گردی
چو آب آیینه داررنگ گردد پر برون آرد
اگرمی خواهی که شوقت به پستی نماند و اعتلایابد ، کوشش کن که تن به زحمت و رنج سپرده بتوانی. وقتی که آب آیینه دار رنگ شود یعنی نشاندهندۀ رنگ شود ، یا با رنگ بپیوندد، پرپیدا می کند. پر برون آوردن آب بدان معنااست که پیوندآب ورنگ ، آب رنگین می سازد وآب رنگین که خود رنگ است ، درنقشها ، براشیا وهرجا می تواند جلوه گری کند . یعنی آب است که ازرنگ دارای پر شده است. همانطوری که آب به یاری رنگ پرمی یابد، شوق آدمی نیزبه مدد زحمت کشی ورنج پذیری به اعتلا میرسد .
بیت دیگر:
باخراش قلب ممنون صفا نتوان شدن
خون شو ای آیینه راه منت پردازبند
آیینه های آهنین را با ساییدن و خراشیدن پرداز می دادند. این کار گویا نوعی خراشیدن قلب بود که آیینه را ممنون صفا می ساخت یا با خراشیدن قلب منت صفا برآینه گذاشته می شد. پس بهتر است آیینه به رنج وتعب ( بی صفایی) بسازد و را ه منت پرداز را برپردازدهنده ببندد. یعنی ازمنت بهبود که با آزار وآزاردل یا با چیزی باختن ، حاصل شدنیست، پرهیز باید کرد. والسلام