مبارک بادت این عید ولایت
همی خواهم ز مولایت شفایت
شفا خواهم برای بیمه ی تو
نبندد در مصائب دست و پایت
ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء
سپاس ای مرد دانا اردکانی
الهی تا ابد پاینده مانـــــــی
بتابی روز وشب چون ماه و خورشید
کنی از لعل لبها درفشانی
چو رفتی زین رباط درشکسته
پس از صدسال و اندی زندگانی
به فردوس برین اندر لب حوض
غزل گویی برای ما بخوانی
اگر من هم نبودم مشکلی نیست
بکن با مالک جنّت تبانی
که شاید دست ماراهم بگیرد
بیارد در بهشت جاودانی
چرا؟ چون خوب می دانند خوبان
که دوزخ نیست جای شعرخوانی...