ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



معشوقا!!

عزيزا من ساكن كوچه‌ی غربت و تنهايي در دياري از بي‌رنگي و بي‌روشنايي بودم، ساكن كوچه‌اي تهي از "نگاه"، خالي از "توجه"، بدور از "شناخت"، فارغ از "خويش" و عاري از "درد"!
تو مرا به "نگاه" نشاندي، به وادي "كوچه" كشاندي، از آنجا "شناختم" چشناندي، "خويش" را به يادم آوردي و پرم كردي از پيمانه‌اي رنگارنگ به نام "درد"!
بر "موج"ام نشاندي، بالا و پایين‌ام بردي، بر سخره و يال و شيار و كوه و دشت و دمنم بردي و شراب "آمدن" مرا نوشاندي!
آن‌گاه در دره‌اي از سكون و سكوت روانه‌ام ساختي كه هزاران در، به روي سردمداران "احساس" و "عواطف" و "شهوات" و "ميل" و "تمايل" و... باز دارد!
... و به من مي‌گويي مي‌خواهمت بيا! عاشقتم بيا! مي‌كشمت بيا! رهایت نمي‌كنم بيا! و ... و من در بيچارگي، ايستاده‌ام به انتظاري كه تو بيايي و مرا با خنجر پر از خون دوستانم، به خون بنشاني و به رقص آمدن واداری!
عزيز دلبرا؛ برده‌اي...! ...دلي نيست! اين سينه بي‌دل مانده، آب است و گِلي آلوده و پر از تعفن!
كجاست خنجر عاشقانه‌ات؟! كجاست نيزه‌ی دلبرانه‌ات؟! كجاست شمشير لبخندت و كجاست دشنه‌ی آرامش‌ات؟!
عزيز دلبندا؛ طاقتم به طاق رسيده است! و نفسم در محاق سينه جا مانده!
دلم شوق پريدن دارد و شفاي دردهايم را به خنجر و دشنه و نيزه‌ات مي‌دانم!
كاش همين امروز حواله‌اي كه دادي نقد مي‌شد تا چون برگي پاره پاره سر به رقصي مي‌نهادم كه آن كودكِ پا در كفشِ سماجت نموده، مي‌ديد كه مرا مشتري تويي و قيمتم را نقدِ نقد با "نگاهي" پرداخته‌اي!
برايش كفش‌هاي جديد و جوراب و لباس نو و شادي‌بخش خريده‌ام! اما هنوز در كفش و لباس كودكي مي‌ايستد و فقط مرا مي‌نگرد!
عزيز دلدارا؛ درمانم فقط نيزه‌ی توست، روا مدار كه بمانم و از ايستادن فرو افتم! بمانم و... مرا براي آمدن آماده فرما، لباسي مرا عطا فرما كه بوسه‌گاه شمشيرت باشد! و نگاهي عنايت فرما كه در انتظار دشنه‌ات باز شود و زبان و لباني ارزاني دار كه ترانه‌اش لبيك و نغمه‌هايش لک لبیک باشد و رنج رگ‌هايم را به ارزاني عشقت روا فرما تا پيشِ قدم‌هايت رنگين شود.

کلمات کلیدی این مطلب :  غربت، نگاه، خنجر، دشنه، دل، لبیک ،

موضوعات :  نثر ادبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/10/12 در ساعت : 14:34:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  821


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1392/10/12 در ساعت : 18:1:32
درود بسیار جناب عمیدی گرامی
دوست داشتم دلنوشته تان را
برقرار باشید
----------------------------
سلام
ممنون از لطف شما
صمد ذیفر
1392/10/13 در ساعت : 13:15:51
سلام.
درود تان جناب عمیدی عزیز .
نجوای عاشقانه ی زیبایی است. قبول حق ..

كجاست خنجر عاشقانه‌ات؟!
كجاست نيزه‌ی دلبرانه‌ات؟!
كجاست شمشير لبخندت و
كجاست دشنه‌ی آرامش‌ات؟!
عزيز دلبندا؛
طاقتم به طاق رسيده است!
و نفسم در محاق سينه جا مانده!
---------------------------------------
سلام بر جناب ذیفر عزیز
از عنایت شما سپاسگزارم
نگاه ظریف و دقیق شما دلگرمی لذت بخشی است
موفق باشید
بازدید امروز : 22,807 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,554,038
logo-samandehi