ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



انجمن شعر !
خواب دیدم تبر تیز به جانت افتاد
باد صرصرتک پاییز به جانت افتاد
 
دورت ای معنیِ جنگل علف و خار گرفت
جایت ای شاخۀ طوبای سخن مار گرفت
 
آخر ای مست تر از دختر تاک افتادی
با تمام خودت ای شعر به خاک افتادی
 
عاقبت بام و درت را علف هرز گرفت
یک نفر مشت گلی زد دهنت درز گرفت

 
مثل یک روح شبی در بدن شعر شدم
خواب دیدم که به یک انجمن شعر شدم
 
هر که با شعر تری پشت تریبون می رفت
با دو بیت خفن از قاعده بیرون می رفت
 
  شاعر فضل فروشی نظری کرد آمد
فارغ از ما و خود و سرخوش و بی درد آمد
 
باد سر را که ز سوراخ دهن ول می کرد
دلم ای دل، دلت ای دل، دلش ای دل می کرد
 
مرد یا نه زنی آمد که ترنسِکسم من
عاشق پارتیِ مختلط و اِکسم من
 
پیرهن چاک و غزلخوان و سراپا سرمست
پیک می بسته سر زلف خود از عهد الست
 
عشوه های خرکی از سر و رویش می ریخت
قر و قمبیل و ادا از همه سویش می ریخت
 
آمد و قافیه بر هم زد و فرمود: " میو!
گربۀ ناز کجا رفتی برگرد و بیو" !!
 
یکی آمد که یقین بیشتر از بیست نداشت
خبر از اینکه معانیّ و بیان چیست نداشت
 
می درخشید ز پشت گره روسری اش
گردن مرمریش گیسوی کاکل زری اش
 
گوشهایش ز دو سو مثل صدف آویزان
چون ترازوی طلاسنج، برابر میزان
 
"نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان"
طرز چشم سیهش طعنه بر افراد زنان
 
عشوۀ مختصری با لب و ابرو می ریخت
گاه گاهی ز دو سو طرّۀ گیسو می ریخت
 
دیده ها دودوِ تر می زد و گردن بشکن
می زد آن عضو دگر پشت به دامن بشکن
 
چند پیچ و گره از کشف حجابش مانده
بین مستی و ادا چشم خرابش مانده
 
یک نفر بانگ جلی زد: " هله استاد آمد"
دیگری کرد صدا را یله : "استاد آمد"
 
زان طرف گشت به پا ولوله: "استاد آمد"
زین طرف سوت و کف و هلهله: "استاد آمد"
 
ماه با هالۀ مو پشت تریبون آمد
آه سردی ز نهاد همه بیرون آمد
 
به گمانم غزل تازه ای از خود را خواند
به غزالی که رمیده است نه شاعر می ماند
 
حرکاتش همه موزون و غزل ناموزون
مویش از روسری و شعرش از اوزان بیرون
 
غزلی زشت ز لبهای قشنگش می ریخت
به فشار از دهن کوچک و تنگش می ریخت
 
یا غزل با لبش انگار تعارف می کرد
یا دهن تنگ شده یا که غزل پف می کرد
 
هر چه بود از دهنش واژه به سختی می ریخت
نخلِ تر سیب نه کرموی درختی می ریخت
 
گفتم ای فتنه اگرچه قد تو موزون است
شعرت از قاعدۀ وزن بسی بیرون است
 
ناگهان چشم گشاد و نخ ابرو را بست
گره روسریش وا شده بود او را بست
 
دست او بین سر و کاکل و گردن وا ماند
واژه ها بر لبش از جوش معانی جا ماند
 
عشوۀ ریخته بر شانه و بازو آورد
دست زد در بغل و سنگ و ترازو آورد
 
قلم و دفتر و دستک همه را دورش ریخت
فاعلاتُن فعَلاتن به تَتَن تَن آمیخت
 
بحرها را همه بر هم زده قاطی می کرد
فکر تنبان تنی درخور فاطی می کرد
 
گفت من شعر به یک شیوۀ نو می گویم
به شما ربط ندارد که چطو می گویم
 
شعرِ چون آب روان شُر شُر و شُر می ریزم
دُرِ چون ریگ بیابان گر و گر می ریزم
 
دوستان جمله طرفداری از او می کردند
هرچه می گفت و غلط بود رفو می کردند
 
دور او ریخته بود انجمن شاعرها
مثل یک سامری و دور و برش ساحرها
 
کمی از مولوی و شاعر بعدی گفتم
از خدایان سخن حافظ و سعدی گفتم
 
تَرَکیدند و به هفتاد دهن خندیدند
به سر و ریش من اندیشۀ من خندیدند
 
رندی از شعر و شرر پر تب و تب ریز آمد
سرخ و افروخته چون شمس سحرخیز آمد
 
مولوی تر ز خود و قونیه تر از تبریز
شمس تر از خودِ خورشید ولی بی پاییز
 
آمد و چرخ زد و باد گلویی سر داد
دگران فکر نمودند که هویی سر داد
 
همگی جمع شده پیروی از او کردند
هی به هم هی زده هی، هی هی و هو هو کردند
 
سکتۀ روحی ناقص نه که مطلق کردم
بی خود از خود شده فریاد انا الحق کردم
 
از خود و شعر به یک مرتبه بیزار شدم
رفتم افتادم در خانه و بیمار شدم
کلمات کلیدی این مطلب :  انجمن شعر، غلامعباس سعیدی، طنز ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/1/18 در ساعت : 9:18:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  905

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد حسین پژوهنده
1393/1/18 در ساعت : 11:26:29
ايوالله. هم از نظر تكنيك و غناي ادبي كامل و مسلط است و هم رئال است.
ضمنا معلوم مي شود شماهم مثل بنده با اين مجامع سروكار نداريد.
البته لابد مي دانيد بعضي از اسلاف بنيان گذار شعر موج، موج نو، سيال ذهن، و حجمگرا (بينامتني/ اسپاسمانتال) هستند كه اگر آدم قبلا توجيه نشده باشد فكر مي كند متن هاي اسكيزوفرنيايي هستند؛ و اخيرا زياد هم به منصه ظهور مي رسند.
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 16:56:45
درود بر دوست بسیار خوب جناب پژوهنده

سپاسگزارم که به خاطر توضیحی که داده اید.

زنده باشید
شکیبا غفاریان
1393/1/18 در ساعت : 12:25:17
دوردتان
زيبا و شيرين به تصوير كشيده ايد واقعيتي تلخ را
..
جوهر وجودتان در قلم توانايتان تا ابد جاري باد
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 16:58:1
درود بر بانو غفاریان

سپاسگزارم
گاهی واقعیت تلخ است و بیان آن تلختر.

زنده باشید
محمد حسین پژوهنده
1393/1/18 در ساعت : 23:26:45
سلام بر دوست گرامیم جناب استاد سعیدی عزیز!
این شعر طنز زیبای شما از آخر کار دست من داد و مرا مرتکب نوشتن چیزی طنزمانند نمود.
اگر دوست داشته باشید به این آدرس سر بزنید افتخار داده اید:
www.mhpedu.blogsky.com
و یا متن: "شعری که ناسروده ماند" را در خط فرمان اینترنت بگذارید، آن را باز می کند.
غلامعباس سعیدی
1393/1/19 در ساعت : 0:2:45
درود بر پژوهشگر خوب و دوست بزرگوار جناب پژوهنده

حتما استفاده خواهم کرد.

دستتان درد نکند.

پاینده باشید دوست خوب
محمدمهدی عبدالهی
1393/1/18 در ساعت : 21:20:52
سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما
مويد و منصور باشيد
زيبا بود
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 23:3:22
سلام جناب آقای عبداللهی عزیز

سپاسگزارم
خوش آمدید
زهرا نعمتی
1393/1/18 در ساعت : 13:2:17

سلام


خیلی قشنگ بود!
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 16:58:30
سلام بر شما بانو نعمتی بزرگوار

سپاسگزارم
امیر سیاهپوش
1393/1/23 در ساعت : 8:10:43
دست مریزاد جناب سعیدی. حرف دل و شاید وصف حال بسیاری از ما است.
کاش این بیت را حذف می فرمودید:
فاضل فضل فروشی نظری کرد آمد
فارغ از ما و خود و سرخوش و بی درد آمد
غلامعباس سعیدی
1393/1/23 در ساعت : 9:23:20
درود و سلام بر دوست خوب جناب امیر سیاهپوش

سپاسگزارم که خواندید و نظرتان را گذاشتید

بیت مورد نظر را کمی تغییر دادم تا پوشیده تر حرفش را بزند؛ امیدوارم نظر شما تأمین شده باشد.

اگر هنوز هم نظرتان حذف شعر است بفرمایید تا یا باز هم تغییرش دهم یا حذفش کنم.

زنده باشید و شاعر بمانید
سپاسگزارم
صمد ذیفر
1393/1/19 در ساعت : 20:1:28
سلام.
درودتان جناب استاد سعیدی عزیز .
زیبا و عمیق ..حقیقتی فراگیر ..دستمریزاد .
طبع و قلم تان پاینده .
غلامعباس سعیدی
1393/1/19 در ساعت : 23:34:1
درود و سلام بر دوست بزرگوار جناب ذیفر عزیز

سپاسگزارم
خوش آمدید
امیر سیاهپوش
1393/1/23 در ساعت : 10:7:16
خیلی متشکر از توجه و سعه صدرتان
به نظرم بهتر شده.
خدای بزرگ نگهدارتان
غلامعباس سعیدی
1393/1/23 در ساعت : 16:58:35
سپاسگزارم جناب امیر سیاهپوش

لطف کردید بزرگوار
تذکر بجایی بود
زنده باشید و شاعر بمانید
مهدی ایران نژاد پاریزی
1393/1/23 در ساعت : 11:0:8
سلام
واقعا ای ول
غلامعباس سعیدی
1393/1/23 در ساعت : 16:59:22
سلام جناب ایران نژاد بزرگوار

سپاسگزارم

موفق باشید
امین نوراللهی (فریاد)
1393/1/18 در ساعت : 10:40:59
شعر به هر خفتي دارد تن مي دهد
انجمن شعر شهر بوي لجن مي دهد
روسري شعر را از سر او مي كشند
موي طلب مي كنند شاعره تن مي دهد!
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 16:55:46
درود و سلام بر شما:

اين همه پنبه به گوش اين همه رفته به خواب
حنجره را مژده ي پاره شدن مي دهد

كاش بيايد نگار زودتر از هر بهار
شكر كه اميد ما بوي ختن مي دهد
امین نو راللهی



سپاسگزارم
ابراهیم حاج محمدی
1393/1/18 در ساعت : 19:57:40
درود بر حضرت دوست
حال کردیم حال با این نفیسه ی فاخر // دست مریزاد
غلامعباس سعیدی
1393/1/18 در ساعت : 23:2:35
درود بر شما حضرت دوست

بسیار سپاسگزارم

پاینده باشید
علی اصغر اقتداری
1393/1/20 در ساعت : 16:20:14
دروبر جناب سعیدی که چنین موشکافانه به نقد انجمن های شعر پرداخته است در بیشتر موارد با شما هم عقیده ام
غلامعباس سعیدی
1393/1/20 در ساعت : 19:55:28
درود بر حضرت دوست جناب اقتداری بزرگوار،

بسیار سپاسگزارم خیلی خوش آمدید
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 4 ماه و 12 روز و 2 ساعت و 18 دقیقه و 29 ثانیه است همراه شماییم 453176309.879 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 5,243 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,991,733
logo-samandehi