باز شنیدم که یکی روز دور /شاهد آن ارض و سماوات و هور
نادره بهلول علیم طرفه / رفت سر درس ابو حنیفه
نزد مریدان به کناری نشست / دیده به تدریس حنیفه ببست
حنیفه را سه مطلب آن دقایق / کرد بیان او ز امام صادق
گفت که این سه را کنم شمردن / که هرسه اش نیست به تایید من
مطلب اول آنکه گفت شیطان / کشد عذاب نار دوزخ از آن
حال که شیطان خودش از آتش است / جنس چگونه از خود آزارش است
دومش او گفت خدای یزدان / را نتوان دید به چشم انسان
حال هرآنچه را که موجود بود / بایدش آنکه دید و فهمید زود
خدا هر آن لحظه که حاضر بود / به دیدنش دوچشم قادر بود
سومیش از دو پسین سست تر / ناقض و مردود و بسی بی ثمر
گفت که مسئول عمل عامل است / مقصر فعل خطا فاعل است
حال که بنده عملش از خداست / منشا کردار نه از سوی ماست
حضرت بهلول چو بشنید آن / رو به زمین کرد همی بی امان
سخت کلوخی به کف آورد زود / زد به سرش چنان که هوشش ربود
جمله مریدان که غضب رو شدند / صلا زنان در عقب او شدند
بازگرفتندش و با حنیفه / هردو رساندند بر خلیفه
گفت حنیفه که بر این نا سپاس /حکم روا نیست کنون جز قصاص
خللیفه را چون بشنید این نزاع/ گفت به بهلول چه داری دفاع
گفت کنون با سه دلیل آوری / خویشتن از حکم بدارم بری
هم تو و هم کلوخ هردو گلید / از چه زهمجنس عذابت رسید
دومش آنکه دردت اینک کجاست / گر نشود دید غمت نا بجاست
درد سرت اگر که موجود بود / بایدش اینک بنمایید زود
سومش این،من چه کنی بازخواست / زانکه شواهد همه سوی خداست
دست خدا گیر نه بهلول را / یاد کن آن فاعل و مفعول را
چونکه حنیف حق قیاسش بدید / شرم زده روی به بیرون گزید
پس سخن حق اما صادق / بود به تصدیق و دقیق و فایق
اردیبهشت 92