ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



حکایت بهلول

باز شنیدم که یکی روز دور /شاهد آن ارض و سماوات و هور

نادره بهلول علیم طرفه / رفت سر درس ابو حنیفه

نزد مریدان به کناری نشست / دیده به تدریس حنیفه ببست

حنیفه را سه مطلب آن دقایق / کرد بیان او ز امام صادق

گفت که این سه را کنم شمردن / که هرسه اش نیست به تایید من

مطلب اول آنکه گفت شیطان / کشد عذاب نار دوزخ از آن

حال که شیطان خودش از آتش است / جنس چگونه از خود آزارش است

دومش او گفت خدای یزدان / را نتوان دید به چشم انسان

حال هرآنچه را که موجود بود /  بایدش آنکه دید و فهمید زود

خدا هر آن لحظه که حاضر بود / به دیدنش دوچشم قادر بود

سومیش از دو پسین سست تر / ناقض و مردود و بسی بی ثمر

گفت که مسئول عمل عامل است / مقصر فعل خطا فاعل است

حال که بنده عملش از خداست / منشا کردار نه از سوی ماست

حضرت بهلول چو بشنید آن / رو به زمین کرد همی بی امان

سخت کلوخی به کف آورد زود / زد به سرش چنان که هوشش ربود

جمله مریدان که غضب رو شدند / صلا زنان در عقب او شدند

بازگرفتندش و با حنیفه /  هردو رساندند بر خلیفه

گفت حنیفه که بر این نا سپاس /حکم روا نیست کنون جز قصاص

خللیفه را چون بشنید این نزاع/ گفت به بهلول چه داری دفاع

گفت کنون با سه دلیل آوری / خویشتن  از حکم بدارم بری

هم تو و هم کلوخ هردو گلید / از چه زهمجنس عذابت رسید 

دومش آنکه دردت اینک کجاست / گر نشود دید غمت نا بجاست

درد سرت اگر که موجود بود / بایدش اینک بنمایید زود

سومش این،من چه کنی بازخواست / زانکه شواهد همه سوی خداست 

دست خدا گیر نه بهلول را /  یاد کن آن فاعل و مفعول را

چونکه حنیف حق قیاسش بدید / شرم زده روی به بیرون گزید

پس سخن حق اما صادق / بود به تصدیق و دقیق و فایق

اردیبهشت 92

کلمات کلیدی این مطلب :  داستان بهلول ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/1 در ساعت : 1:50:27   |  تعداد مشاهده این شعر :  684


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 16,973 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,572,933
logo-samandehi