سلام دوست خوبم.
دست مریزاد.من هم غزلی برای انجمن ها دارم:
شما باشیدو تار عنکبوت انجمن ها تان!
ودر ته جرعه های استکان ها حل شدن هاتان
وفتح بیستون کردید از آن چشمک پرانی ها
که لفظ بوسه ی شیرین نیفتاد از دهن هاتان
میان خلسه ی سیگارها شبلی شدید انگار!
که دیدم سایه ی سیر وسلوکی در سخن هاتان
از اینجا خوب می بینم به رغم این هیاهوها
تمام شعرها پوسیده، خود پیش از کفن هاتان
نه شعر است اینکه می خوانید از باغ معلق ها
علف های تماماَ هرزه!کوزخم چمن هاتان؟!
دراین گل های مصنوعی ردی از حسن یوسف نیست
شنیدم زوزه ی گرگ است لای پیرهن هاتان
چه عطر ناخوشی را باد از باغ شما آورد
که مسمومند آنجا دسته دسته نسترن هاتان
شب ودریا پر از موسیقی اندوه ماهی هاست
شمایید وسرودن غرق بحر تن تتن هاتان
میان شعرتان یکباره حس آسمان مرده است
چه آشفته است سهراب از هیاهوی ترن هاتان
ورای تپه های یوش خود مصلوب تان می کرد
اگر می دید نیما یک شبی با خویش تنهاتان
سبک روحم که از شعر هوسناک شما دورم
می آشوبم مگر باد آمد از خواب لجن هاتان؟!
به قد کوه بینالود مضمون های آنسویی ست
نمی چرخد به سوی قله چشم مرد وزن هاتان
من اما با غزل های شهیدم عالمی دارم
که می خندند از این بالا به جنگ تن به تن هاتان!