ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



آنقدر دیر آمدی تا خاطراتم سوختند(طرح و غزل)
 
 

 

آنقدر دیر آمدی تا؛ خاطراتم سوختند،

چشمهایم از دلت بیگانگی آموختند

 

بالهای کوچکم را شعله ها آتش زدند

آه هایم آتش دیوانگی افروختند

 

دستهایم در تب و تاب تو پر پر می زدند

  ساقه هایم یک خزان افسردگی اندوختند

 

دستهای مهربانت با دلی نامهربان 

کفشهایم را به پای بی کسیها دوختند

 

هرچه دست و پا در امواجت زدم، چشمی ندید...

آبها هم ساحل خود را به من نفروختند

 

در میان آب ، غرق مرگ و مردم بی خیال 

چشمها را خیره بر اندام دریا دوختند

 

"آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!"*

آنقدر دیر آمدی تا خاطراتم سوختند...

 

شعر و طرح: راشین گوهرشاهی

*: مصرعی از شهریار
.
.
.

کلمات کلیدی این مطلب :  راشین گوهرشاهی، شعر و نقاشی، غزل ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1393/5/25 در ساعت : 12:22:16   |  تعداد مشاهده این شعر :  1906


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین رئیسی
1393/5/26 در ساعت : 12:45:38
سلام
بسیار زیبا و دلنشین















سلام
سپاس از نگاهتان شاعر گرانقدر
محمدمهدی عبدالهی
1393/5/25 در ساعت : 20:45:28
سلام و عرض ادب خانم گوهرشاهي بزرگوار
درود بر شما
هر در زيبا بودند
شاعرانه هايتان مستدام و توفيقاتتان روز افزون
پيروز و سربلند باشيد
ياعلي












سلام
درود بیکران جناب آقای عبدالهی گرانقدر
علی‌رضا قزوه
1393/5/27 در ساعت : 11:35:56
سلام. این غزل نسبت به دیگر کارهایتان که اخیرا خوانده ام بهتر و روان تر بود. دست مریزاد











سلام استاد گرانمایه نگاه ارزشمندتان مایه دلگرمی و خوشدلیست. سایه تان مستدام
حسین وفا
1393/5/25 در ساعت : 19:4:38
سلام
بسیار زیبا ... عالی
یک شعر فوق العاده با احساس و لطیف خواندم و لذت بردم
درود بر شما
قافیه های انتخاب شده واقعا عالی بود و ریتم و وزن آنها خواننده را سر ذوق می آورد














سلام
سپاس بیکران از نگاهتان
شکیبا غفاریان
1393/5/28 در ساعت : 12:5:38
دستهای مهربانت با دلی نامهربان

کفشهایم را به پای بی کسیها دوختند

سلام راشین عزیزم
ذوق و احساس و هنرت جاودان باد














سلام شاعر بانوی مهربان
مهر بیکرانتان را سپاس
بازدید امروز : 2,014 | بازدید دیروز : 11,217 | بازدید کل : 123,026,124
logo-samandehi