کجاست آنکه دهد جرعه ایم آب امروز
به برگ لاله فشانَـد از آب ناب امروز
کجاست آنکه کندغنچه ی مرا سیراب
نشانَـدازلب این تشنه ،التهاب، امروز
کجاست آنکه به آزادگی صلا بدهد
به گلستان برساند گل رباب امروز
نرفته است به چشمان طفل شش ماهه
ازالتهاب عطش،آی قوم، خواب امروز
هلا به حرمله گو تا به تیر نگشاید
گلوی غنچه ی این باغ باشتاب امروز
چرا کنید چنین نطفه های سفیانی
به اهل بیت حسین ظلم بی حساب امروز
هرآنکه دست دهدبا حسین به کرب وبلا
نموده مذهب آئینه انتخاب امروز
به خیمه هاست اگر شعله هازکین برپا
زهرم آتش آن، قلبها ،کباب امروز
بگو ببارد ابراشکهای ناب امشب
بگوبگیرد ازاین ظلم ،آفتاب،امروز