سخت است با سر پسرت دلبری کنی
بر خاطرات مانده از او مادری کنی
لیلا شوی و عشق تو در خاک و خون که رفت...
مجنون صفت به پای سرش همسری کنی
سخت است چشم خسته ی بی خواب راه را
مسئول پای آبله ی دختری کنی
ناموس دهر باشی و در شهر گرگ ها
از دشمنان خود طلب روسری کنی
ضمنا اگر نماند کسی در کنارتان
با "دوش خود کشیدن غم" تکروی کنی
گاهی سری به راس سر نی، تکان بده...
با یک نگاه هم شده... تا خواهری کنی
شاید رسول واقعه ، ایوب صبرها
حکم خداست ، یک دهه پیغمبری کنی
آتش بیار معرکه هم مانعت نشد
آتش زدی به معرکه... روشنگری کنی
آزادی بیان جهان خطبه های توست
در بزم فتنه زمزمه ی حیدری کنی
مانده هنوز در دلت اقسام حرف ها
وقتش رسیده یک شبه افشاگری کنی
تاریخ ارسال :
1393/8/29 در ساعت : 18:28:16
| تعداد مشاهده این شعر :
787
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.