ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هته بسیج برتمام مستضعفین جهان مبارکباد.

 
 فقط يك بار سيلي ام بزن

 كاشكي ميشد يك بار هم كه شده با با مرا ببرد پارك .بعدش من و اوتوپ بازي كنيم .خسته كه شديم برويم بستني بخريم .با چند تا پفك و روي نيمكتها بنشينيم و بخوريم .بعد سوار تاب بشوم و با با هي هلم بدهد وموهاي دم اسبي ام را باد از زير رو سري بيرون بكشد و با خودش ببرد و من جيغ بزنم از خوشحالي .بعد بروم روي سرسره و ليز بخورم وبا با ان پائين دستهايش را از هم باز كند و من را بگيرد .و خاك لباسم را بتكاند .بعد سوار دوچرخه ام كند .من بنشينم ترك زين و با با را سفت بگيرم وسرم رابچسبانم به با با .تا خوب بويش را بشنوم. وپاهايم را بكنم توي خورجين چهار خانه تا كفشم از پايم در نيايد .بعد با با هي پا بزند و من هي بوق بزنم تا دم سرازيري و انوقت با با ديگر پا نزند و چرخ خودش برود ‌‌‌‌ ‌
‌‌مريم مي گويد اگر بداني كه چه كيفي دارد بعد.برويم بازارچه . كدو و خيار و گوجه و سبزي خوردن و كرفس بخريم .انقدر زياد كه برگشتنا سر سبز كرفسها از خورجين بيرون بماند و هي باد بخورد .بعد با با توي راه با مردم سلام وعليك بكند و دم در از روي چرخ پائين بپرد و در را باز كند و چرخ و من را يك دستي ببرد تا كنار ديوار و بعدش من رابلند كندو بگذارد  پائين و خورجين را ببرد توي اشپزخانه .يا بنشيند سر حوض و وضو بگيرد وتوي ايوان به ايستد به نماز تا من  قدش را ببينم .و بفهمم كه يل يعني چه .سروي بوده براي خودش يعني چه .بعد بدود چهار پايه را بر دارد لامپ بالاي ايوان را بعد چند سال عوض كند .شاخه هاي خشكيده ي درخت انار را ببرد .ديواراشپزخانه را تعمير كند كه اينقدر خيس نباشد .در سوراخ موشها را با گچ و خورده شيشه ببندد .تسبيح ننه اقا را از بالاي درخت كاج بردارد .شير حمام را عوض كند كه اينقدر چلك چلك نكند.زنگ در حياط را درست  كند .گاهي وقتها با من بازي كند.يكبار بيايد دم در مدرسه دنبالم . .يا بيايد مدرسه مان چقلي ام را بكند .دلم مي خواهد يكبار سيلي ام بزند .گر چه مريم مسخره ام مي كند .يا گاهي وقتها با مادرم دعوايش بشود .بزند چيزها رابشكند .داد و هوار كند .چون بعدش مي بردمان رستوران . مثل.همين با باي مريم..عيدها پاچه هايش را بالا بزند و قالي ها را بشورد .باغچه ي خشكيده را بيل بزند تا ياسها دوباره سبز شوند و دل مامان خوش بشود. .حوض اب را سيمان كاري كند تا ابش فرو نرود .بعد هم رنگ ابي اش بزند تا ماهي ها دلشان براي دريا تنگ نشود .سر پسر اكرم خانم داد بكشد كه اين قدر روي پشت بام نيايد دنبال كفتر ها .بعدش يك روز ناقافل من را ببرد دم مغازه ي اكبر اقا و برايم يك سه چرخه بخرد همان ها كه صندلي اش پشتي هم دارد .اگر هم پولش كم بود اشكال ندارد خودم توي قلكم يك عالمه پول دارم.معدل بيست هم هر چه قدر بخواهد دارم .خدايا بقيه اش زياد مهم نيست .من از همين امروز منتظرم...قاب  سالم بود شيشه ها ي شكسته روي زمين ريخته بود و جاي نامه پشت عكس بين عكس و مقوا  سفيد مانده بود. عكس پشت و رو انجا افتاده بود وسط عكس  باباودوستانش روي  تانكي  كنار هم ايستاده بودند وتفنگهايشان را بالا برده بودند. ريشهاي با با سياه سياه بود.پشت سرشان فقط دود  ديده ميشد.خط تاي نامه زرد شده بود .قطره ي اشكي چكيد رويش و فرو رفت .بغض غريبي نفسش را بند اورده بود .انگار به زمين چسبيده بود.مادررا از لاي درز درديد كه از اتاق با با بيرون امد و لگن به دست به سمت دست شوئي  رفت.زير لبي با خودش زمزمه كرد .همه با با دارند ما هم با با داريم.
پروين برهان شهرضائي


موضوعات :  ادب و مقاومت ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/9/2 در ساعت : 14:5:41   |  تعداد مشاهده این شعر :  768


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 20,473 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,551,705
logo-samandehi