این همه از شور و شعر ناب می گویند کو؟
آه همسایه ! رفاقت ، همدلی ، لبخند کو؟
می زنم هر شب ورق آن خاطرات خوب را
آنچه میزد دائما ما را به هم پیوند کو؟
یاد جنگلهای گیلان ، باز باران ، کودکی
خوابهای خلسه روی دامن الوند کو؟
خانه ی مادر بزرگ و حوض و کاج کوچکش
شب نشینی ها و میز و چای و نقل و قند کو؟
بوی خاک نم گرفته ، بوی سفره ، آفتاب
بوی نان گرم و طعم ساده ی سوگند کو؟
عمری از دهقان نوشتیم و هوای پاک ده
ده به جا مانده ولی دهقان غیرتنمد کو؟
عطر تن پوش بهار از بهمن و دی می دمید
راستی آن شور و حال آخر اسفند کو؟
هرچه می خواهی بیا بنویس اصلن بحث نیست
حرف بسیار است اما شاعر در بند کو؟
شهر را می گشت با فانوس ، اما یک نفر
از همانجا داد می زد یافتم ، گفتند کو؟
تاریخ ارسال :
1393/9/11 در ساعت : 11:54:53
| تعداد مشاهده این شعر :
2388
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.