غزل پولک غم
طنینی ز طبع پر یشانی ام
به ژرفای شب ها چو زندانی ام
حباب تپش های نبض سکوت
غریقی به در یای ظلمانی ام
تنی خسته ،فرسوده در رهگذار
سرایی کهن رو به ویرانی ام
در این خلوت خاک و پژواک آه
گرانمایه چون گنج پنهانی ام
نشان حوادث چو مهر کبود
زده نقش خود را به پیشانی ام
چو عطر ی سبکبال در (حجم سبز)
چو ابهام گنگی به حیرانی ام
افق در افق پرده های فریب
اسیر هواهای نفسانی ام
منم شام دیجور حسرت نصیب
که از پولک غم چراغانی ام
اگر گریه را می پسندی بیا!
سرا پا ببین ابر بارانی ام
در این بزم دهشت فزای عبوس
چو طفل یتیمی به مهمانی ام
ندیده چراغی اگر کلبه ام
هراسان از این شام توفانی ام
به خاموشی ظاهر من مبین
که سر کش تر از روح طغیانی ام
سروده ناصرعرفانیان(از مجموعه سرسبز غزل )