بيت بيدلانه
ازدست دهر داغی ، بر دل نشست مارا
باهرخسی و خاری ، چون دسته بست مارا
رهن کتاب چون می ، سجاده را نگيرند
اين فقر آبرو ريز خواهد شکست مارا
ازمی نبود شبها گم شد که راه خانه
يک بيت بيدلانه می ساخت مست مارا
آخردلِ شکسته باتارِ تار بستيم
هررشتۀ اميدی يک يک گسست مارا
دررزم بد بياری ، دستيم و دامن صبر
آن نيز رفت خواهد ، روزی زدست مارا
در عمرخود نبيند ، يک لحظه روی خوبی
تيری که خورد برما ، خاری که خست مارا
خودکِشته را دروديم ، يا آنچنان که گويند
اين سرنوشت بود از ، روز الست مارا
ازخصم مهربانی ، اميدوار بودن ؟
ای مدعی مپندار، آنگونه پست مارا
پيمانۀ تهی را برتاق می گذارند
از خاک ياد رفتن کردند هست مارا
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/8 در ساعت : 23:45:45
| تعداد مشاهده این شعر :
1804
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.