دیشب دو سه تن از رفقا آمده بودند
در منزل ما از ری واز مشهد واز قم
همراه یکی شان پدری بود معمر
در رنج و تعب از کری گوش وتراخم
می گفت به رغم دگران پشت سر هم
از بهر شما کرده ام ایجاد تزاحم
من هم مترنم که: شمایید مراحم
شرمنده که زین بیش مرا نیست تنعم
القصه پس ازخوردن شام ودسری سرد
هم چایی تازه دمی از قوری هشتم
از هر دری آغاز سخن کردم و کردند
ز اوضاع سیاسی و گرانی و تورم
می گفت قمی:چند برابر شده امسال
جان اخوی نرخ عدس قیمت گندم
بر سفره ی ما اشکنه حاکم شدوبزباش
آنجاست که برسفره بود تحفه ی طارم
خرما خرک آن هم نه چنان جالب ومرغوب
امسال وکیل رطب بم شد و جهرم
از وضع بد میوه و آجیل و لواشک
مشدی به شکایت شد و رازی به تکلم
این یک بد وبیراه بگفتی به عموسام
آن جانور بدقلق با سم و بی دم
وان یک دو سه لعنت بفرستاد به مرکل
کوحامی رشدی است همان بی اب و بی ام
گفتند سخنهای فراوان و مفصل
در باب فساد و خطر و حصر و تهاجم
بیلاخ حوالت بنمودند به « برلوس
کونی» که بود تالی انعام و بل هم
یک دفعه رسیدند به پرونده ی بن باز
دیدم که دراز است وسط پاپ هم ازرم
افتاد چو اندر تله بد طور دم گرگ
بد جور سر گاو فرو رفت چو در خم
گفتم که بس است ای رفقای همه دانا
کردید لگد هم دم افعی دم کژدم
حق است بیانات شما لیک شعار است
دارد همه جا مرد عمل حق تقدم
هر جا که بود مرد عمل حل شود آسان
با یک دو سه اقدام دو صد مشکل مردم
هر جا که بود مرد عمل هست اصالت
مرد عملی(!) راه رسالت نکند گم
گفتم چو خطیب ادبی داد سخن را
آنگونه دهم تا نخورد هیچ کسی جم
ناگاه همان پیر که ذکرش به جلورفت
یکپارچه چون بحر خزر شد به تلاطم
بی آنکه برنجاند و رنجیده شود خویش
بشکن زد و فرمود به همراه تبسم :
اینها که بگفتید و هم آنها که نگفتید
حل است چو تشکیل شود مجلس هشتم
آمین جماعت جریان داشت که پرسید
آن پیر که : گفتم به شما مجلس چندم؟!!