دفاع مقدس - (( آیینه ها دروغ نمی گویند / باید زلال زیست / باید زلال مرد ))
((( دفاع مقدس )))
آیینه ها دروغ نمی گویند
باید زلال زیست
باید زلال مرد
باید به سوی فطرت اسلام باز گشت
باید به خود رسید
دنیا سلام را به تمسخر گرفته است
باید به هوش بود
باید حضور عاطفه را خوب حفظ کرد
در سال های پیش
وقتی که دیو جنگ
در پرتو حمایت غارتگران غرب
اندیشه ی تحجر خود را
بر سرزمین خرم ایران گسیل داشت
خون می چکید از سر ِ انگشت هر درخت
هر برگ سبز در دل خود خون سرخ داشت
در کوه ، لاله زمزمه می کرد از دفاع
در دشت ، آفتاب
دیوار خانه ها ، همه یاس سپید داشت
هر کس شهید داشت
مارا کجا که وصف شهیدان کوی عشق
دلدادگان دوست
خوبان سر فراز
قربانیان عزت اسلام
عشاق سینه چاک وطن
راست قامتان
آنان که دل ز خاک بریدند و یک نفس
تا عرش آفتابی افلاک پر زدند
ساز سفر زدند
کوچ پرندگان مهاجر سپید باد
پروازشان بلند
آوازشان رسا
سرسبز باد قامت سرخ عروجشان
رفتند و دل به کوچه ی خورشید ها زدند
جان را صلا زدند
جنگی که در گرفت
در بین حق و باطل کوهی عظیم ساخت
تقسیم شد حیات
تقسیم شد طبیعت
تقسیم شد هنر
حق با تمام قامتش این سو حضور داشت
این سو ستاره ای که درخشید ماه بود
آیینه ای که نور ز خورشید می گرفت
چون آیه ای که آمده باشد از آسمان
پاک و زلال و خالص و بی اشتباه بود
رفتار ِ عاشقانه ی خورشید باوران
پاکیزه از پلشتی و دور از گناه بود
آن سو ولی چگونه بگویم چها گذشت
رفتار ها خبیث
دل ها سیاه بود
سردار فتنه ،
دشمن خونخوار ، ناگهان
از هر سه جبهه
دریا، هوا ، زمین
بر ما هجوم برد
با آن خیال پوچ که ایران متحد
از هم گسستنی ست
وین قامت بلند ِ بلورین ِ استوار
با کمترین تلنگر طوفان شکستنی ست
با این خیال خام
با این حساب گنگ و غلط
جنگ در گرفت
سردار فتنه
در ابتدای کار
کوس ظفر نواخت
هذیان تلخ گفت
رقص غرور کرد
جام شراب خواست
دریا دلان ما
شیران بیشه ی ادب و عشق و اعتقاد
دلدادگان سوره ی اخلاص
عشاق سینه چاک وطن
یک لحظه هم ز پا ننشستند ، وز خروش
با رمز یا محمد
با رمز یاعلی
با رمز یا حسین
چون خشم کوهسار
جاری شدند بر سر ِ سرکردگان کفر
وین سیل هوشیار
در پرتو عنایت پرورگار مهر
مانند فوج چلچله هایی که کعبه را
از چنگ قوم ابرهه آزاد کرده بود
جوشید و جان گرفت
کوشید و پیش رفت
زان پیشتر که مست شود از شراب شوق
بر دشمن از اراده ی ما عرصه تنگ شد
شهد غرور و کبر
در کام نا مبارک دشمن شرنگ شد
ایران دوباره عزت پیشینه باز یافت
هنگامه بود این دفاع مقدس حماسه بود
هر کس به قدر همت بایسته کار کرد
تا دشمن زبون شده را تار و مار کرد
رفتن به جبهه برهمگان حکم فرض بود
خرد و کلان نداشت
تنها کسی به جبهه نیامد که جان نداشت
آن روز ها گذشت
آن قصه های تلخ
آن جنگ دردناک
آن صحنه های خون و شهادت
اما چگونه می شود از ذهنها زدود
آن لحظه های پر شده از عشق ناب را
خون های تازه ای که به دامان خاک ریخت
سجاده ی نماز و شتاب گلوله را
گلهای گشته پرپر و بوی گلاب را
تاریخ شاهد است که ایران سر فراز
این چشمه ی فضیلت و تقوی
این خانه ی هنر
این بستر تمدن و فرهنگ
این مهد آفتابی اسلام
این خاستگاه پاکی و عزت
خواهان جنگ نیست
اما اگر که خیره سری قصد جنگ داشت
یا دشمنی پلید
با خیرگی به خطه ی پاکش قدم گذاشت
خشمش خروش می کند از سینه ی فراخ
وین خشم سهمگین و خروشان
هر جا شعاع و شعله بر افروخت
هر دشمنی که بود در آن سوخت
تکرار می کنم
این ملت شریف و خدا جوی
خواهان جنگ نیست
اما همین که در خطر افتاد
در موقع دفاع
از دین و عزت و شرف و آبروی خویش
در پاسداری از حرم و حرمت وطن
اهل درنگ نیست
اهل درنگ نیست