ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



برگشت...

 

 
بارون گرفت و راه افتادم
پشت سرم چشمات راهی شد
سهم من آتیش مُنور بود
سهم تو آوار سیاهی شد
 
برگشته بودم به سفر کردن
سمت ِ جهان تیره ی " مجنون "
معبر به معبر " فاوُ " گشتم تا
تنها نمونه شونه ی " کارون "
 
بارون گرفت و تیر می بارید
ما روی هر مین شرط می بستیم
از جون گذشتیم تا جهان فهمید
اینجا چرا ؟ به عشق کی هستیم؟!
 
آخر تموم شد جنگ و ما بردیم
اخبارمون اون چه شنیدی شد
فرجام خیلی از رفیقامون
" ممد نبودی که ببینی " شد
 
برگشتم اما شهر زخمی بود
توُ کوچه بارونی نمی بارید
می گفتن اون چشمای بی خوابت
با لای لای ِ موشکا خوابید
 
حالا منم موجی ِ بیخوابی
گفتی : بری من رو سفید میشم
سی ساله که آروم گرفتی و
سی ساله هر لحظه شهید میشم...


 

عدم رعایت قافیه در بند چهارم آگاهانه است.

 
 

پویا اقرایی  

کلمات کلیدی این مطلب :  https://www.instagram.com/pouya_eghraei/ ،

موضوعات :  ترانه ،

   تاریخ ارسال  :   1395/6/26 در ساعت : 12:0:58   |  تعداد مشاهده این شعر :  1027


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق ایزدی گنابادی
1395/6/30 در ساعت : 20:36:13
سلام بر شاعر محترم
شعر از طرح روایی منسجم و خوبی بر خوردارست گرچه این طرح مسبوق به سابقه ست و با شخصیت های متفاوتی در شعر شاعران دیگر شکل گرفته است با این وجود نمیتوان از خوبی آن گذشت
در ادبیات پایداری در کنار حماسه پردازی و قهرمان محوری اشعاری نیز شکل می گیرند که مبتنی بر نوعی عاطفه و احساس که بیشتر حاصل فقدان پدری است که شهید شده است و یا جانبازی است که مثلا مادر و یاد پدرش را از دست داده و یا ...
یاد می اید دهه شصت سرودی بسیار مورد پسند مردم واقع شدو در آن دیالگوک فرزند شهیدی با مادر خود در خصوص پدرش شکل می گیرد
مادر برام قصه بگو
مادر برام حرف بزن
از ایمنونش بگو
از پیمونش بگو و ...
و یا در همین سایت شاعران فارسی زبان شاعر خانمی حس و دغدغه دختر شهیدی را بعد از بیت سال از شهادت پدرش به تصویر کشیده بود که خوب از کار در امده بود
شعر دیگری خواندم که شب ازدواج یکدختر شهید دیالوگی بین اوپدرش شکل می گیرد و عکس شهید در سفره عقد خود تصویر ساز همان حس عاطفی ناشی از فقدان بود که در شعر کارکرد عاطفی خوبی داشت
علیرضا قزوه نیز در مجموعه قطار اندیمشک نوعی فقدان و حسرت را در بعد از جنگ به تصویر می کشد که انجا فقط یک حس سطحی نیست بلکه او از فقدن ارزش ها و فراموش شدگی نسل جنگ حرف می زند
این شعر نیز سرگذشت جانبازی است که هنگام رفتن به جبهه از مادر و یا پدر خود خداحافظی نموده است و حالا بعد از گذشت چندین سال ، فقدان مادر و یا پدر (که احتمالا بر اثر موشک باران از بین رفته اند ) روایت ساز حس عاطفی موجود در این شعر گردیده است
البته این خط روایت دست مایه ای برای بیان واقعیات جنگ با محور عاطفه انگیزی نیز می شود
سطح عاطفی و حسی شعر در حد قابل قبولی است
شعر فاقد تعقید های معنوی است و روانی قابل قبولی بر فضای آن حاکم است
فقط مصراع برگشته بودم به سفر کردن چندان تعبیر زباین مناسبی نیست معنا به درستی فهم می شود اما زبان خوبی برای معنا شکل نگرفته است
جایی نیز غلبه عاطفی با عث شده است که محتوا از دست برود
شاعر می گوید ما از جان گدشتیم و این از جان گذشتگی باعث شد که جهان فهمید که ما چرا و به عشق کی در میدان جنگ هستیم
این گزاره از نظر عاطفی و حسی خوب است اما شاعر محترم می دانند که از جان گذشتگی از لوازمات جنگیدن هست اما دلیل و فلسفه ی مناسبی برای جنگیدن نیست خیلی ها از تکفیری ها کمر بند انفجاری به خود می بندند و از جان خود می گذرند ولی دنیا علاقه ای به فهمیدن انها ندارد نه نتها که ندارد بلکه لعنت و تکفیر هم می کند
در بعضی از ابیات سادگی تا مرز نظم بودن و بلاهت پیش رفته است اما همین مقدمه سازی های ساده و نظم وار منجر به پاره های شاعرانه ی خوبی شده است
صادق ایزدی گنابادی
شبنم فرضی زاده
1395/8/8 در ساعت : 11:16:0
سلام ودرود بر شما
کار زیبایی خواندم
موفق باشید
بازدید امروز : 5,394 | بازدید دیروز : 12,053 | بازدید کل : 121,811,501
logo-samandehi