سلام بر شاعر محترم
شعر از طرح روایی منسجم و خوبی بر خوردارست گرچه این طرح مسبوق به سابقه ست و با شخصیت های متفاوتی در شعر شاعران دیگر شکل گرفته است با این وجود نمیتوان از خوبی آن گذشت
در ادبیات پایداری در کنار حماسه پردازی و قهرمان محوری اشعاری نیز شکل می گیرند که مبتنی بر نوعی عاطفه و احساس که بیشتر حاصل فقدان پدری است که شهید شده است و یا جانبازی است که مثلا مادر و یاد پدرش را از دست داده و یا ...
یاد می اید دهه شصت سرودی بسیار مورد پسند مردم واقع شدو در آن دیالگوک فرزند شهیدی با مادر خود در خصوص پدرش شکل می گیرد
مادر برام قصه بگو
مادر برام حرف بزن
از ایمنونش بگو
از پیمونش بگو و ...
و یا در همین سایت شاعران فارسی زبان شاعر خانمی حس و دغدغه دختر شهیدی را بعد از بیت سال از شهادت پدرش به تصویر کشیده بود که خوب از کار در امده بود
شعر دیگری خواندم که شب ازدواج یکدختر شهید دیالوگی بین اوپدرش شکل می گیرد و عکس شهید در سفره عقد خود تصویر ساز همان حس عاطفی ناشی از فقدان بود که در شعر کارکرد عاطفی خوبی داشت
علیرضا قزوه نیز در مجموعه قطار اندیمشک نوعی فقدان و حسرت را در بعد از جنگ به تصویر می کشد که انجا فقط یک حس سطحی نیست بلکه او از فقدن ارزش ها و فراموش شدگی نسل جنگ حرف می زند
این شعر نیز سرگذشت جانبازی است که هنگام رفتن به جبهه از مادر و یا پدر خود خداحافظی نموده است و حالا بعد از گذشت چندین سال ، فقدان مادر و یا پدر (که احتمالا بر اثر موشک باران از بین رفته اند ) روایت ساز حس عاطفی موجود در این شعر گردیده است
البته این خط روایت دست مایه ای برای بیان واقعیات جنگ با محور عاطفه انگیزی نیز می شود
سطح عاطفی و حسی شعر در حد قابل قبولی است
شعر فاقد تعقید های معنوی است و روانی قابل قبولی بر فضای آن حاکم است
فقط مصراع برگشته بودم به سفر کردن چندان تعبیر زباین مناسبی نیست معنا به درستی فهم می شود اما زبان خوبی برای معنا شکل نگرفته است
جایی نیز غلبه عاطفی با عث شده است که محتوا از دست برود
شاعر می گوید ما از جان گدشتیم و این از جان گذشتگی باعث شد که جهان فهمید که ما چرا و به عشق کی در میدان جنگ هستیم
این گزاره از نظر عاطفی و حسی خوب است اما شاعر محترم می دانند که از جان گذشتگی از لوازمات جنگیدن هست اما دلیل و فلسفه ی مناسبی برای جنگیدن نیست خیلی ها از تکفیری ها کمر بند انفجاری به خود می بندند و از جان خود می گذرند ولی دنیا علاقه ای به فهمیدن انها ندارد نه نتها که ندارد بلکه لعنت و تکفیر هم می کند
در بعضی از ابیات سادگی تا مرز نظم بودن و بلاهت پیش رفته است اما همین مقدمه سازی های ساده و نظم وار منجر به پاره های شاعرانه ی خوبی شده است
صادق ایزدی گنابادی