ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هفته ی دفاع مقدس برتمام چشمهای منتظر مبارک باد.

چشمهای میشی
میوه ی ممنوعه بود و چیدمش
خم شد ان روزی که میبوسیدمش
گونه هایش از خجالت سیب شد
اخرین باری که من می دیدمش
اب شِرتی کرد و دل لرزید و ریخت
رفت و من از دور می بوئیدمش
اخر کوچه کنار ان درخت
یک نظر برگشت و از نو دیدمش
***
رفت و دل در سینه غوغا کرد باز
جنگ عقل و عشق بر پا کرد باز
رفت و من چشمم به درها پیرشد
بچه ها بابا شدند و دیر شد
قامتش در قاب چشمم حک شده
غیر از او دنیا سراسر شک شده
ماه ها و سالهائی در عبور
زندگی کردن به ضرب جبر و زور
بوته ی یاست سر دیوار مست
چشم در راه تو طوفان را شکست
اخر دالان تاریک و نمور
یک دوچرخه مانده در فکر عبور
***
بعد بیست و چند سال از رفتنش
عاقبت شد لحظه ی برگشتنش
قامتش در پیش چشمم زنده شد
روحم از بوی خوشش اکنده شد
ناگهان میشی چشمش جان گرفت
پلک زد اندوه من پایان گرفت
***
امده اما دلم ویران شده
بین این و ان چرا حیران شده
پرچم و تابوت و مشتی استخوان
کو قد و کو قامتت ای نور جان
دستهایت بسته بود وپرزدی
خاک می بارید و تو پرپرزدی
بعد هی شب امده روز امده
لحظه های خوب و پیروز امده
اخرش گم گشته ی  ایران شدی
بین خاک واه ودم پنهان شدی
یک پلاک و دکمه ی پیراهنت
ترکشی که بوده مهمان در تنت
دانه ی تسبیح و عطر وشانه ات
اه این هم از کلید خانه ات
پرچم و تابوت و مشتی استخوان
میرسد جای تو از در ناگهان
خم شدی ان روز تا بوسیدمت
خم شدم امروز و ازنودیدمت

 
 
 
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1395/6/31 در ساعت : 23:52:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  385


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 14,018 | بازدید دیروز : 12,916 | بازدید کل : 121,780,951
logo-samandehi