نویسنده هایی که روی کاغذ کار می کنند و خوراک شان کاغذ و قلم است, دنیای جالبی دارند.
هر از گاهی به روی کلماتی خط می کشند که فکر می کنند اشتباه است, بازنویسی می کنند, خط می زنند, بازنویسی می کننداین دور تسلسل هرچند کسالت بار به نظر می رسد اما برخلافِ روزمرگی, خسته کننده نیست.
در واقع بیوگرافیِ اثر تالیفی درهمین برهه نوشته می شود.
تالیف, زمانی که به نمایش گذاشته می شود - بخوانید چاپ می شود - یک چیز است و بیوگرافی آن یک چیز دیگر.
اولی به قول معروف پاکنویس است و در دسترس مخاطب و دومی به همان قول, چرکنویس که تنها مولف به آن دسترسی دارد.
چرکنویس, علاوه بر این که اسکلت اصلی اثر است ,کش و قوس های نوشته را آشکار می کند.
سنگلاخ ها و موانعی که مولف با آنها کلنجار رفته را به وضوح نشان می دهد.
و البته همانطور که گفته شد چرکنویس یک یادداشت خصوصی است که فقط نویسنده به آن دسترسی دارد و غالباً بدخط , شتابزده و بی اعتنا به علایم سجاوندی است .
چه بسا فراموش کردن نقطه هایی که مثلاً سین را از شین و دال را از ذال متمایز می کند, بازخوانی را برای خود نویسنده هم سخت می کند. و امکان دارد تجدید نظری کلی یا جزیی در کاربرد کلمات و به تبع آن جملات اتفاق بیفتد و یک سطر به سطری درخشان تبدیل شود که خوانندهٔ پاکنویس با ماژیک فسفری آن را های لایت کند تا حقیقتاً بدرخشد و یا بالعکس.
در چرکنویس دست برای خط زدن باز است اما صفحه کلید خط زدن را بلد نیست ولی پاک کردن را بلد است و چیزی هم که پاک شد نشانهٔ هیچ چیزی نیست.
جمله ای که با صفحه کلید نوشته می شود به سادگی درصورت مورد پسند نبودن قابل حذف است
و نابودی, ولی با قلم و کاغذ چنین اتفاقی نایاب است مگر آن که نویسنده, مداد و پاک کن در دست بگیرد و ....
خط زدن بهترین کار است خصوصاً وقتی که نویسنده در جریان بازخوانی به این نتیجه برسد که خط خورده ها چندان هم ناکارآمد نیستند.