دارد آوای غربت مولا، از گلوی فرات میآید
بوی پیراهنی که بی یوسف، در مسیر حیات میآید
بر سر نی شکوه خورشید است، چشمها تا همیشه روشن شد
فزت و رب ال ... بگو که تا محراب، آیۀ محکمات میآید
وقت احرام عاشقان در خون، کعبه رخت سیاه پوشیده
روضهخوان ابتدای مرثیه است، اشک هم پا به پات میآید
السلام علیک ... ای باران! غرق تکبیر کن بیابان را
بزن آتش به قامت طوفان، لشکری بیثبات میآید
چشم شیطان دچار تردید از، تیغهایی که یا علی گفتند
پای ظلمت دوباره میلرزد، تا چراغ نجات میآید
***
مینشیند به پای اشک فرات، مادری داغدیده چشم به راه
نالههایی که پشت در میسوخت، تا همیشه صدات میآید
چارده قرن بعد کرب و بلا، جمکران وعدهگاهمان بانو
میرسد جمعه منتقم از راه، با دعای سمات میخواند....
السلام علیک ای باران....
#زهرا_محمودی
تاریخ ارسال :
1396/7/2 در ساعت : 20:44:19
| تعداد مشاهده این شعر :
641
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.