دست های سقیفه آغشتند تیغ نیرنگ را به زهر جفا
تیغ چرخید تا به دستانِ ابن ملجم رسید... "وا اَسَفا"
تیغ در دست نابکار افتاد، خم به ابروی ذوالفقار افتاد
از دم تیغ آشکار ولی تیزتر بود فتنه های خفا
آتش فتنه در غدیر گرفت، دهن کاسه بوی شیر گرفت
صف کشیدند کاسه های یتیم، تا بنوشند از مرام وفا
دل ذی الحجه خون شد از رمضان، زمزم اشک کعبه جاری شد
چشمه چشمه گریست تا نگریست با دو چشم غدیری اش به قفا
گرچه در دست ابن ملجم بود، از دل خون شقشقیه بپرس
تیغ را بی گمان فرود آورد دست بیعت شکسته ی خلفا
مربع
باز اين دستخط كوفي كيست؟ نامه ها سر به مهر آشوب است
با پسر بدتر از پدر كرده، كوفه بيعت شكستنش خوب است
شوق "حي علي الفلاح" است اين، ذكر "اياك نستعين" دارد
تيغ "ضالين" كشيده خواهد شد بر گلويي كه "غير مغضوب" است
از غم غربت غدير امروز، كربلا اذن جنگ مي گيرد
وايِ تيغي كه در كشاكش نفس، بسته زنگارِ جنگِ مغلوبه است
دست ها جفت جفت افتادند، قد كشيدند نيزه ها يك يك
كربلا جلجتاي ديگر شد اينچنيني كه عشق مصلوب است
اسب نیرنگ را که زین کردند شامیان قصد جان دین کردند
چون شفق جسم خون چکان سحر زیر سم های شب لگدکوب است
از "سجود" نماز صبح علي، تا "قيام" نماز ظهر حسين
اين نشيب و فراز ها همه اش زير و بم هاي عشق محبوب است