رویای قشنگی ست خیال رُخت امشب
چشمان سیاهِ تو و من یکسره در تب
صهبای زلالیست به گنجینه ی لبهات ...
ای دلبرِ شیرینِ شکر ریزِ شکر لب
رَدّی که سرِ طاقیِ ابروت هویداست
پیداست در آن فلسفه ی آیه ی فَانْصَب
عطرِ نفست مرهمِ دلهای شکسته ست
درمانگرِ بی نام و نشانی ست مجرّب
اسرارِ طبیبان که بود نسخه ی هر درد ...
پیچیده در آن حلقه یِ موهای مُحجّب
هر بار که میلت کشد از پرده درآیی ...
تا باز شود یک دلِ دیوانه مقرّب
گر یار نیابی به سحرگاه به ناچار ...
با باد برقصد سرِ گیسوی تو اغلب
مهران ساغری
۹۷/۰۲/۰۱