قتی شروع شعر من با نام ایران است
یعنی که طوفانی ترین آغاز باران است
همزاد طوفانیم و نسلِ ابرِ باران زا
آری! تبار ما فقط از مامِ ایران است
او مادر است و خون غیرت در رگِ فرزند...
نسبت به ناموسِ وطن پیوسته جوشان است
در هر زمان بر دامنِ اسطوره خیزِ آن...
هر آریایی رستم و سام و نریمان است
قدرِ هزاران دوره خاکش آزمون داده
در سینه اش گنجینه ی میراثِ دوران است
بر نقشه ی جغرافیایش گربه ای دارد
از هیبتش هر گرگ و کفتاری هراسان است
جاریست در رگهای او اروند، ارس، کارون
بر پا به روی سینه اش الوند و تفتان است
همرنگ شالیزار، شالی بر سرِ مادر...
از خطّه ی سرسبزِ گیلان و گلستان است
بر شالِ سبزش تاجِ دریای خزر دارد
بر دامنش موجِ خلیجِ فارس رقصان است
رنگِ فرازِ پرچمش سرسبز از جنگل
رنگِ سپیدِ مرکزش اورنگِ ایمان است
دلواریان در دامنش خون داده و رنگِ
زیرینِ آن از سرخیِ خونِ شهیدان است
دریاترین دریا!خلیج!آغازِ اقیانوس!
مرزت برای دشمنانت خطّ پایان است
همواره دل آگاهی و تقصیرِ یونان نیست
در بیکرانت کشتی اش اینگونه حیران است
هر ناو و کشتی در حریمت پای بگذارد...
از هیبتِ امواجِ تو درگیر بحران است
در آبیِ بی انتهایت کهکشانی را...
جا داده، گویی "قشم" تیر و "کیش" کیوان است
روی زلالِ آبِ تو تا جلوه دارد کیش...
هر شاه گویی در جهان مات از رخِ آن است
قد می کشی هر شب به سوی ماه و رویش را
می بوسی و این حاصل موج خروشان است
نامت خلیج فارس بود و هست و خواهد ماند
تا نامِ جاویدِ وطن ایرانم ایران است
#حسین_احسانی_فر(رهای لنگرودی)