یک شاخه ی پژمرده ، یک لیوان خالی ...
سمی که رفته توی چشمان ِ زغالی
از بس که بعدازظهر را از تو سروده
حالا شده منظومه ای پوچ و خیالی
بعد از تو خیلی چیزها تغییرکردند
مثلِ افول ماه در اطراف شالی
یک روز بیرون می کشی از من نفس را
دنیا پرست از این جنازه های خالی
ای کاش می شد ساعتی را با توباشم
قدر نوازش کردن موی شلالی
امسال هم رد می شود مانند هرسال ..
می جویمت در این خیابانهای خالی
می یابمت اما نه در بیداری خود...
می بینمت در خوابهای پرتقالی
می بوسمت آخر هزاران بار دیگر ...
می بینی این دیوانه را حالی به حالی
حالا نمی خواهم که از جا پا شوم تا...
مثل گذشته له شود گلهای قالی
فردا دوباره میرسد از راه آرام ...
گم می شود تنها صدای بال بالی
نژادهاشمی
http://sabzevar-sher.persianblog.ir
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/3 در ساعت : 7:50:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1216
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.