«سر آغاز آفتاب»
روزی بهار سرزده از راه می رسد
این باغ را دوباره هوا خواه می رسد
گل های باغ پیرهنت باز می شوند
اردیبهشت، خوش خبر از راه می رسد
دجّال های پیر از این شهر می روند
نوبت به آب و آینه و ماه می رسد
آری، به رغم میل تمام شغاد ها
هنگامه ی رها شدن از چاه می رسد
چیزی نمانده است به آغاز آفتاب
پایانِ کارِ این غمِ جانکاه می رسد !
دارد امید در دل من شعله می کشد
انگار در سیاهی شب ماه می رسد
از سمت بیستون خبری خوش می آورند
فرهاد، تندرست و دل آگاه می رسد!
من خواب ورقه را، دوسه شب پیش، دیده ام
من خواب دیده ام که به گلشاه می رسد...
این روزها هوای تورا پرسه می زنم
این روزها که شعر هر از گاه می رسد
در این فصول، حال مرا بیشتر بپرس
حال کسی که خسته به درگاه می رسد!
تاریخ ارسال :
1397/10/12 در ساعت : 22:17:18
| تعداد مشاهده این شعر :
617
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.