تا در طریق عشق شدیم آشنای دل
از ما گریخت نزهت روح و صفای دل
شالوده ی بنای خرد تا خراب شد
خواندیم نغمه های جنون را به نای دل
ما را به جز ملال و سرافکندگی نداد
تا ریختیم نقد جوانی به پای دل
عمریست می رویم و به جایی نمی رسیم
در شاهراه وادی بی انتهای دل
فتوای عقل عافیت اندیشی است و بس
رفتن به پیشواز خطرهاست رای دل
با جبر می رویم و نداریم اختیار
دل در قفای دلبر و ما درقفای دل
با حسن انتخاب گزیدند در ازل
زاهد ولای جنت و عاشق بلای دل
روشن به جز چراغ تمنای وصل نیست
چندان که دیده ایم به ماتمسرای دل
چون ما مباد عاشق زاری اسیر حسن
مانند ما مباد کسی مبتلای دل
فرزانه وار تابع عقلیم «خوش عمل»
ما را اگر به خود بگذارد هوای دل.
کلمات کلیدی این مطلب :
بلای ،
دل ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/27 در ساعت : 13:53:21
| تعداد مشاهده این شعر :
1125
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.