یک دانه انار، باز یک دو سه چهار
تقویم تمام دانه ها را بشمار
از آن شب چله ای که عاشق شده ام
در کنج دلم شکسته یک کاسه انار
..................
سر را که روی دامن دریا گذاشتم
در آسمان آبی تو پا گذاشتم
دست مرا گرفتی و تا مرز پر زدیم
با تو قدم به کشور دلها گذاشتم
گفتند عاقلان: " نگذاری طلسم عشق...
دیوانه ات کند"! چه شد؟!...اما گذاشتم
برگشته ام به سمت جنوب از شمال تو
دل را کنار ساحل تو جا گذاشتم
ما عشق...ما بهار...، در آغاز جمله ها
جای ضمیر مفرد من ، ما گذاشتم
***
برگشته ام به حافظه ی بیست سال قبل
آن فال را... که زیر متکا گذاشتم!
"در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"
تاریخ عقد را شب یلدا گذاشتم
"بحریست بحر عشق که هیچش...." و همچنان
سر را بروی دامن دریا گذاشتم!
کلمات کلیدی این مطلب :
یلدا ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/29 در ساعت : 13:57:47
| تعداد مشاهده این شعر :
1024
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.