قصد اطاله كلام را ندارم فقط چند مشت واژه خواستم بپاشم به روي كاغذ به
خاطر آزادترين جشنواره اي كه در بلاد شعر برگزارشد. ما در مشهد انجمن
هاي شعر متعددي داريم. از انجمنهاي دولتي گرفته و شبه دولتي تا انجمن هاي
خصوصي كه دوستان قديم و جديد شعر بر پا مي كنند. از جلسات شعر ارشاد
و حوزه هنري بگير تا جلساتي مثل انجمن فرخ و و جلسه استاد صاحبكار
( خدا رحمتش كند) تا استاد قهرمان ( كه خدايش نگه دارد) تا جلسه كمال و .....الي ما شالله
ديروز جشنواره اي به نام اخوان برگزار شد به ياد بود بزرگ آوازه دار شعر
نيمايي استاد مهدي اخوان ثالث آن هم در پايتخت معنوي شعر ايران ( مشهد) .
جوانكي پر شرو شور به نام عباس رضايي اين بدعت كم نظير را بنيان نهاده
بود اميد است پايا باشد. سخن كوتاه كنم كه اين جشنواره در نوع خودش
آزادترين جشنواره اي بود كه در سطح كشور برگزار شد و به هيچ دسته
وگروه و طيف تعلق نداشت. كه با توجه به بضاعت اندك مالي اين جوانك
جوايز دندانگيري هم نداشت . مثلا نفر اوال 50 هزار تومان به خانه برد. اما
اهميت قضيه اينجاست كه وقتي پا به مراسم اختتاميه اش گذاشتم ازهمه طيف
هاي شعري در آن بودند. از جوانهايي كه دل نوشته مي نوشتند تا استاد اعظم
غزل استاد محمد قهرمان( همشهري خودم كه به آن مباهات مي كنم) تا استاد
كلاهي اهري تا استاد ابوطالب مظفري . از جوانترها هم مي شود به
عليرضاي حهانشاهي و رضا ياوري و امان لله ميرزايي و ......يا داستان
نويس خوب شهرمان مظفري مقدم يا آقاي بيات عزيز و ....تا خوشنويش
بزرگ و ممتاز شهرمان جناب صالحي ووووووو
استاد قهرمان شعر خواني كردند و تازه شعري خواندند با گويش جهاني تربتي
( انگشت به دهان نگزيد) استاد كلاهي اهري جلسه را متبرك كردن با اشعار
زيبايشان . شعر اخوان خوانده شد و همه حظ كردند و ....هر كس به فراخور
حال و و هرچه در چنته داشت رو كرده بود روي دايره.....
رندي هم از تربت جام آمده بود با دوتارش جادوگري مي كرد. خلاصه حيف
كه شما نبوديد. ( البته فضا تنگ بود جا كم.....)
خلاصه كنم دست آخر هم جايزه ها كه غير از نفر اول كه 50 هزار تومان
بود به 4 نفر بعدي نفري 25 هزار تومان ( پول چندتا آدامس يا خداي نكرده
سيگار ...) به اضافه يك مجموعه خوشنويسي از آقاي صالحي بزرگ به
خانه بردند.
جالب اينجاست كه اين اولين جشنواره اي بود كه بعد از اتمام آن كسي اما واگر
و چرامن وچرا اون و چرا ما و چرا آنها نكرد. همه كف زديم و از زيبايي كار
و انسجام و سادگي آن كف كرديم. دست استاد قهرمان را بوسيديم و عكس به
يادگار گرفتيم و با ابوطالب مظفري هم خوش وبش كرديم و استاد كلاهي
اهري را در آغوش فشرديم و....خلاصه همه لامبروانهاي ( شماره يك هاي
مشهد به استثناي خودم) جمع بودند. البته بعضي ها هم نيامده بودند.مكان هم
خانه اي محقر بود كه ديوارهاي زمختش را چند تصوير طبيعت به اضافه
شمايل استاد اخوان تزيين كرده بود.....
خلاصه درآخرش هم جشنواره ديده بوسي و شيريني و چاي وشعر بده و شعر
بستون ( به اصفهاني ها بر بخورد)راه افتاد
ما ازهمين جا به عباس رضايي و رضايي ها كه چنين به آلايش و بي ريا
جشنواره بر پا مي كنند خسته نباشيد گفته و دستمريزاد
مجتبي اصغري فرزقي- مشهد مقدس
وبلاگ: شعر نو پيراهني در باد
ايميل :www.mojtaba.asghary@yahoo.com