درآینه ببین - وخودت را نظاره کن
خلوت کن وبه خویش نگاهی دوباره کن
شک کن به کارهای خودت...استخاره کن!
"شلوار پاره"را بِکِش وپاره پاره کن
یک ذره روبگیر...کمی باحجاب باش
بانوی نسـل سومی انــــــقلاب باش
ای دختری که وارد بازار میشوی
خودرا فروختی و طلبکار میشوی؟
آخر در این زمانه گرفتار میشوی...
داری خودت بدست خودت خار میشوی...
اصلا تمام دلــــــبری شهر مال تو
باید پلیس وگشت بگیرند حال تو...؟!
بِگذر...بیا به سمت خیابان وبعد ازآن...
دل را درون ســـینه بلرزان وبعد از آن...
صد چشم روی جسم تومهمان و بعد ازآن...
بفروش...مفت وراحت وارزان وبعد از آن...
...
بیچاره مرد ما...که اسیر نگاه شد...
ازروی مکر وشیطنت تو تباه شد...
مرداست...آدم است...بدنبال فطرتش
دنبال چاره...تا که کــــــــــند دفع شهوتش
ازیک طرف خداست...وازیک طرف عطش
مرداست وشهوتی که نمیذاشت راحتش...
ای دختری که چشم مرا خیره میکنی...
داری فضـــای شعر مرا تیره میکنی...
دردتوچیست؟ دردتوآیا برهنگیست؟
این عشوه ونمایش ونازت برای کیست؟
اصــلا بگو که زلف طلایی برای چیست؟
حجم بدن...و قوس کمر...سینه...دیدنیست!
تویک فرشته ای ... وخودت را ندیده ای
بنگر که ازکجا به کجاها رسیده ای؟
روح وروان مرد به زیر هونگ توست...
درآســــــــیاب - گندم مُخ - زیر سنگ توست
پوشش وحجب - جان تو؟! - شلوار تنگ توست؟
شلوار پاره پوره ی تو مهر ننگ توست
باشد که پای لخت سرت رابه باد داد
من گفتم هر چه بود دگر هر چه باد باد...