(( درخـت ))
شنیدم باغبانی با درختی قرار آشنایی را به هم زد
به هنگامی که تاج گل به سر داشت به بیرون بردن از باغش رقم زد
........................
به او گفتندعیب کار در چیست به تندی گفت تقصیر درخت است
خطای باغبانان را شمردن خطای محض یا اهمال سخت است
..................
از آن تصمیم تلخ نا به هنگام درخت ِ آشنا بر خویش لرزید
دلش آزرده شد جانش بر آشفت نگاه باغبان را چون چنین دید
.....................
درآنجا مرغک آواز خوانی به روی شاخه هایش آشیان داشت
درخت پیر تنها در دل خویش غم ِ آن جوجگک های جوان داشت
....................
نسیمش چون پیام باغبان گفت درخت از این خبر لختی نیاسود
حساب هستی خود را نمی کرد به فکر جوجه های نا توان بود
.....................
برای کندنش در روز موعود تبر در دست ، وقتی باغبان رفت
تمام بر گهایش ، دل گشودند صدای ناله اش تا آسمان رفت
...................
اساس مهربانی در خطر بود نشد راضی بر این حالت خداوند
به نیرو های رحمت داد فرمان که نیروی تبر را پس بگیرند
...................
تبر در دست اویک دسته گل شد پر از گلهای خوب رنگ وارنگ
درختان یک صدا فریاد کردند سرود صلـح را باهم همـاهـنـگ
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/30 در ساعت : 16:3:15
| تعداد مشاهده این شعر :
2360
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.