ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مجموع نظرات دوستان در حلقه ی بیدل خوانی


لینک شرح اولیه: شرحی بر غزلی از حضرت بیدل



روزی ‌کـــه قـــضـــا ســـر خـــط آفــاق رقــم زد



 گــفــتــم بــه ‌جــبــیــنــم چــه‌نـوشـتـنـدقـلـم‌زد



غـــافــل مــشــویــد از نــفــس نــعــل درآتــش



 ســـرتـــا قـــدم شـــمـــع دریـــن بــزم قــدم زد



چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـون‌سـار دمیدیم 



فــــواره ایــــن بــــاغ بـــه غـــربـــال عـــلـــم زد





دکتر طباطبایی:



سلام بر جناب کرمی عزیز

آن‌چه از من برمی‌آید همین است که قدردان زحمت و تلاش شما باشم و از خدا توفیقتان را طلب دارم.

در ادامه ـ حسب فرمایش خودتان ـ نکاتی را که پیرامون این سه بیت به ذهنم رسید، درج می‌کنم.

بیت اوّل:

«قلم‌زدن» معنای دیگری هم دارد و آن «پاک کردن و خط زدن» است و بیدل بارها اشاره به ناخوانایی یا خط‌‌خوردگی خط جبین خود دارد. در این حالت، مصرع دوّم بیت اوّل را به‌گونه‌ی دیگری هم می‌توان خواند.

بیت دوّم:

الف: قدم زدن سرتا پای شمع در این بزم تعبیر بسیار ظریفی است که شمع سراسر وجود خود را تبدیل به گامی می‌کند و از بزم می‌گذرد.

ب: نفسِ نعل در آتش، مانند شمع ما را نیز از بین خواهد برد.

بیت سوّم:

الف: غربال تنها حالت هبوط و نزول دارد و هماره از آن چیزی بر زمین فرومی‌ریزد.

ب: در شعر بیدل شواهد زیادی می‌توان یافت که رویش مو آن را سرنگون‌تر می‌سازد درحالی که رویش هماره با بالا آمدن و اوج گرفتن قرین است.

امید که هماره موفق باشید

ارادتمند





رضا کرمی:



ا سپاس از شما استاد طباطبایی عزیز که دعوت ما را لبیک گفتید و با نظرات ظریف و کارشناسانه ی خود گرما بخش محفل ما شده اید.....

در رابطه با شرحی که بر مصراع ..چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـون‌سـار دمیدیم...رفته است باید عرض شود از این نظر که حضرت بیدل موی و دیده را قرین هم قرار داده است بیش از همه توجه این حقیر به مژه معطوف شده است همچنین شواهدی دیکر در همین راستا که حضرت بیدل در ابیاتی دیگر آورده اندو بنده در زیر به چند نمونه از این دست اشاره می کنم



بـه سـایـهٔ عـلـم سـرنـگـونـی مژه باش

جـز انـفـعال درین عرصه نیست فیروزی.

--------------------------------------------------

هــرچــنــد حــیــا بـاب ادبـگـاه وصـالـسـت

یــارب مــژه پــیــش تـو نـگـونـسـار نـگـردد

---------------------------------------------------

گــر هـمـه بـر آسـمـان خـواهـی نـظـر بـرداشـتـن

چـون مـژه بـی ‌سـرنـگـونـی نـیـسـت دیـوار طـمع

-------------------------------------------------

البته اشاره ی ظریفی که شما به موی داشته اید و اینکه هر بیشتر بالا رود (رشد کند)سقوطش بیشتر است بسیار به خواص فواره در مصراع دوم نزدیک است و از این نظر می تواند قرابت زیادی با موضوع داشته باشد

اشاره زیرکانه ی حضرتعالی به حرکتی که سیر شمع از سر تا پای دارد یکی از خواصش این است که به موضوع بعد می دهد و اینها همه در ارتباطند با نعل ، حرکت ، و حرارتی که حاصل جنب و جوش است

باز هم از حضور و نظرات صائبتان بسیار سپاسگزارم





آقای حاج محمدی:



سلام علیکم

خدا را شکر که فرصتی یافته اید و حلقه ی بیدل خوانی را دو باره با قلم توانای خود فعال ساخته اید . عجالتا عرض کنم که تعبیر کنائی { نعل بر آتش } که با بسامد بالائی در متون ادبی ما بویژه مفاخر ملی ما به کار رفته است نیاز به توضیح دارد . حافظ می گوید { در نهانخانه ی عشرت صنمی خوش دارم / کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم } ظاهرا در علوم غریبه متداول بود و هست که هر گاه می خواسته اند شخصی را به خود رام کنند نام او را بر نعل اسبی حکاکی می کرده اند و آن نعل را بر آتش می نهاده اند و افسونی مناسب بر آن می خوانده اند و آن شخص بیقرار و رام می شده است . حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی می گوید :

کان جا در آتش است سه نعل از برای تو

وان جا به گوش تست دل خویش و اقربا

ویا :

زان نعل تو در آتش کردند در این سودا

تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد

نیز :

چه ایمنست دهم از خراج و نعل بها

چو نعل ماست در آتش ز عشق تیزشرار

نیز :

ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش

از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی

همچنین در مثنوی داریم :

ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل

تا ز نعل تو شود این کوه لعل

نظامی نیز می گوید :

به شرط آنکه گر بوئی دهد خوش

نهد بر نام من نعلی بر آتش

سعدی نیز گفته است :

از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد

گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری

همچنین از اوست :

چند باشم در انتظار تو من

فتنهٔ روی چون نگار تو من

خشک‌لب مانده نعل در آتش

تشنهٔ لعل آبدار تو من

و بالاخره عطار نیشابوری گفته است :

چون فلک را کره‌ای سرکش کند

از هلالش نعل در آتش کند

از تصدیع عذر خواهم .





رضا کرمی:



درود بر شما استاد حاج محمدی عزیز...بله همانطور که شما نیز اشاره فرموده اید موضوع نعل در آتش داشتن در ادبیات فارسی بسامد بالایی دارد...البته بنده بیش از همه دنبال شواهدی از موضوع بودم که با تاویل نهفته در بیت مورد نظر قرابت بیشتری داشته باشد ...شواهدی که شما آورده اید هر کدام به نوعی نعلی در آتش دارند البته با خاستگاهی تقریبا متفاوت ...سپاس از زحمتی که به خرج داده اید و باعث شده اید ابعاد بیشتری از موضوع نمایانگر گردد..درود بر شما شما دوست فرهیخته و ارزشمند





آقای وثوقی:



سلام استاد کرمی عزیز

شرح عالمانه و زیبایی است. من که بهره بردم سعیتان مشکور. نکته‌یی هم به ذهن من می‌رسد:

چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـون‌سـار دمیدیم

فــــواره ایــــن بــــاغ بـــه غـــربـــال عـــلـــم زد

وجه شبه «فواره و غربال» به نظرم «شکل» است: اگر آبی که فواره‌وار مستقیم و یکپارچه بالا می‌رود در هنگام برگشت، پخش و پراکنده شود (غربال شود) تصویری به وجود می‌آورد که ظاهراً مد نظر جناب بیدل است: در واقع چتر فواره به غربال تشبیه شده. (مثلاً شمعی را در شمعدانی تصور کنید که برعکس = نگونسار نگهش داریم). نگونساری «مو» هم ظاهراً از آن جهت است که سر مو (ریشه اش) به پوست متصل است و پایش (ادامه و دنباله‌اش) آویزان است.





رضا کرمی:



درود بر شما استاد وثوقی عزیز ...خیال ظریف و نکته بین شما به موضوع وجهی تازه داده است .. ناچاریم به دنبال شواهدی دیگر در راستای تعبیر شما در اشعار بیدل باشیم ....تعبیر فواره ی در حال سقوط به غربال می تواند محل بحث باشد .. در رابطه با نگونساری موی توضیحی در پاسخ به استاد طباطبایی درج کرده ام که توجه شما را به موضوع جلب می کنم...هر چند تلقی شما از موضوع نیز دیدگاه جالبی است که بیش از همه به خلاقیت شما بر می گردد و از این نظر بر شگفتی های موضوع می افزاید





آقای سیاوش پور افشار:



درود استاد عزیز آفرین بر تلاش و زحمات شما بزرگوار بنده می خواهم از نگاهی دیگر بیتهای بیدل را ببینم بیت



روزی ‌کـــه قـــضـــا ســـر خـــط آفــاق رقــم زد

گــفــتــم بــه ‌جــبــیــنــم چــه‌نـوشـتـنـدقـلـم‌زد





اشاره ای هم به پیدایش آفرینش دارد که می گوید روزی که طراح قضا این آفاق را بوجود آورد آفاقی که در قرآن مجید به آنها سوگند یاد می شود:



وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا، وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا، وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا، وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا، وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا، وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا..)

سوگند به خورشيد و تابش آن به وقت ظهر، سوگند به ماه كه تابع آفتاب تابان است، قسم به روز به وقتى كه آن دنيا را روشن مى كند، سوگند به شب زمانى كه عالم را در پرده سياهى مى برد، قسم به آسمان و آن كه اين بناى رفيع را بنا كرد، و سوگند به زمين و آن وجود مقدّسى كه آن را گستراند، قسم به نفس و آن كه آن را به حدّ اعتدال بيافريد.

از پیشانی خود(جبین در بیشتر نشانه اقبال در فرهنگ ما بوده است) پرسیدم در این خلق آفاق برای من چه سرنوشتی رقم زده شد



غـــافــل مــشــویــد از نــفــس نــعــل درآتــش

ســـرتـــا قـــدم شـــمـــع دریـــن بــزم قــدم زد



تعبیر نعل در آتش درست است اشاره به بی قراری دارد اما جسارتا بنده اعتقاد دارم که شمع نعل در آتش ندارد و بی قرار نیست یعنی بیدل گفته است از شمع یاد بگیرید که سرتا پای وجود شمع در این طی شد که هیچگاه از پا نسوزد بلکه همان هوس و بی قراری را که از سر شروع می شود از همان سر فنا سازد.



چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـون‌سـار دمیدیم

فــــواره ایــــن بــــاغ بـــه غـــربـــال عـــلـــم زد



بین فواره و و رشد مو شباهتی هست و اینجا جمعیتی از موی در حال رشد به باغی تشبیه شده است و توضیح استاد وثوقی در مورد تشبیه غربال هم درست است. این بیت می گوید که چون رشد مو تلاش کردیم اما چون تلاشمان بر پایه دینامیک دنیوی بود و کمتر از لاهوتی که می توانست پروازی غیر قابل سرنگونی به ما عطا کند کمک گرفتیم ما چون غربالی که سقوط از آن قطعی است ما هم سرنگون می شویم و سقوط می کنیم

در کل این سه بیت یک ارتباط هم دیده می شود یعنی بیدل اول خلقت را به رخ می کشد بعد می گوید راز ماندن در این خلقت چیست(بیقرار نبودن از طریق دوری از نفس البته اینجا نَفَس هم می تواند باشد که نفس زدن خودش می تواند نتیجه بیقراری باشد) و نتیجه دلبستگی به خلقت به جای خالق سرنگونی است جسارت حقیر را ببخشایید.

در هر صورت واکاوی و رهیافت شما به ابیات خیلی گویا بود و از این بابت دست مریزاد

========================================

درود فراوان بر شما جناب آقای پور افشار عزیز....توضیحات شما مبسوط و عالمانه است سپاس از توجه و غوری که در موضوع داشته اید...از این پس در انتظار نظرات ارزشمند و کارشناسانه ی شما خواهیم بود





آقای مصطفی پور کریمی:



سلام جناب استاد کرمی عزیز

از این که باب بیدل خوانی را مجددا مفتوح کرده اید سپاسگزارم هرچند این روزها به خاطر حضور در فسمتی که به انتخابات مربوط می شود باعث کم شدن توفیقم در این سایت شده است اما با این که دیر رسیدم از توضیحات حضرتعالی و سایر دوستان ادیب و شاعرم استفاده کردم و معتقدم باز هم این ابیات جای بحث دارند و من هم دریافتی دارم که عرض می کنم .



1 - درمورد مصرع " گــفــتــم بــه ‌جــبــیــنــم چــه‌نـوشـتـنـدقـلـم‌زد" به نظرم این سؤال را شاعر از پیشانی خود نمی پرسد و او هم جواب بدهد " رقم بزند" بلکه منظور سؤالی ست که همواره برای حضرت بیدل مطرح بوده است که برپیشانی من چه نوشتند ؟(سرنوشت من چیست ؟) و حضرت خالق چه قلم زد(دست قضا)؟ علت مفرد بودن فعل هم همین است .



2 - در مورد" نعل در آتش " دو معنی متصور است یکی آن که جناب حاج محمدی فرمودند که دلالت بر بیقراری و اضطراب دارد و یکی هم نعلی را که برای آبکاری و محکم شدن در آتش قرار می دهند که شاهد مثال هایی که هم حضرتعالی و هم جناب حاج محمدی آورده اید برخی اشاره به این دارند و برخی اشاره به آن. اما به نظر حقیر در این بیت منظور جناب بیدل معنی دوم یعنی در آتش قراردادن نعل برای استفاده ی بهتر است که با توجه به مصرع دوم و سوختن شمع اینگونه توضیح داده می شود که نعل وقتی در داخل آتش قرار می گیرد اولا زنده است ( غافل نشدن از نفس نعل)که در این صورت دو نوع زندگی برای نعل متصور است یکی این که در اثنای سرخ شدن و نفس کشیدن آن را از درون آتش بیرون بیاوریم و در آب فرو کرده سرد کنیم که پس از این زندگی او تا رسیدن به فنا بسیار سخت تر و جانکاه تر خواهد بود زیرا باید در زیر پا ( اسب یا کفش) آنقدر سر به سنگلاخ ها و ناهمواری ها بکوبد تا از بین برود و زندگی دوم همان است که این نعل آنقدر در آتش ( عشق) بماند تا مثل شمع از سر تاپا ذوب گردد و مشتعل گردد و در حضرت محبوب فنا شود که این به مراتب راحت تر از موت و فنای اولی است.

3 - در بیت سوم با توجه به "دمیدن"(رشد کردن ) در مصرع اول و کلمه ی "باغ "در مصرع دوم

، " چون مو به نظر " به معنی مژگان نیست بلکه " به نظر"یعنی" در هنگام جلوه گری" پس اینگونه می شود گفت : روییدن مو اگرچه به ظاهر رشد کردن و به طرف بالا رفتن است اما در حقیقت به پایین متمایل می شود و مراد از "غربال" هم چیزی است که جلو آب قرار می دهند که هم فشار آن را زیاد می کند و هم جلوه ی آن را بیشتر می کند که فواره علم کردن هم به همین معناست اما ارتباط آن با "مو" هم از این جهت است که انتهای مو را می بندند ( دم اسبی) و آن ابتدا ارتفاع می گیرد و البته مثل فواره به طرف پایین برمی گردد . والسلام والله اعلم......

==============================

درود بر شما استاد پور کریمی عزیز ...این همه دقت و خلاقیت نشان از انس شما با خلوتی عارفانه است...دست مریزاد


کلمات کلیدی این مطلب :  مجموع ، نظرات ، دوستان ، در ، حلقه ، ی ، بیدل ، خوانی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/1 در ساعت : 9:57:50   |  تعداد مشاهده این شعر :  1502


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1390/11/1 در ساعت : 15:2:40
با سلام مجدد خدمت استاد کرمی عزیز .
در نظری که ذیل پست قبلی گذاشتم به اجمال اشاره شد که تعبیر نعل در آتش تعبیری نیست که از ابداعات و ابتکارات حضرت بیدل باشد بلکه در متون ادبی ما مخصوصا متون ادبی ایران زمین این تعبیر فراوان بکار رفته و اشاره ای است به باور دانشمندان علوم غریبه که با حکاکی نام مطلوب را بر نعل و قرار دادن نعل بر آتتش و خواندن افسونی متناسب ، را در بیقرار کردن و رام ساختن مطلوب مؤثر می دانند . در دیوان حضرت بیدل تا آنجا که من جستجو کرده ام جز بیت مقصد در شرحی که شما بر غزل بیدل می نگارید شانزده بار دیگر این تعبیر به کار رفته است که از بعضی موارد آن ارتباط این تعبیر با افسونگری پیداست :

گریبان می‌درم چون صبح و برمی‌آیم از مستی
چه سازم نعل در آتش ز افسون دم سردم

برق راحتهاست بیدل اعتبارات جهان
نعل درآتش ز جوش رنگ می‌گردد بهار

هر چند زمینگیری‌ست جز نعل درآتش نیست
مانند سپند اینجا هر آبله جست استش

زاهد ز سبحه نعل یقینت در آتش است
درکعبه راه دیر گرفتی خدا برد

در مقامی‌ که نفس نعل در آتش دارد
خنده می‌آیدم از غفلت بی‌پروایی

گذشت قافله‌ها زین بساط نعل در آتش
سپندوار تو هم در کمین به وهم شلنگی

هوایی در آتش افکنده‌ست نعلم
اگر خاک گردم نمی‌ایستم من

نعل در آتش نمی‌باشد سپند بزم ما
لیک اندک وجد می‌خواهد نوای سوختن

نعل همه در آتش تحصیل نشاط است
دریاب‌ که از رنگ چه دارد ته پا گل

سپندوار فتاده‌ست عمر نعل در آتش
بهوش باش مبادا زند شلنگ و گریزد

نعل جهان درآتش فکرسلامت است
آن شعله آرمیدکه مشق‌گدازکرد

راحت‌ کجاست گر دلت‌ از خویش رسته نیست
درآتش است نعل سپندی‌که جسته نیست

از شرر در آتش افتاده‌ست نعل‌ کوهسار
سنگ هم اینجا مقیم‌خانهٔ زین‌بوده است

تا زند فال‌گهر بیتابی آهنگ است آب
نعل درآتش به جست‌وجوی این رنگ است آب

به‌قدرکوشش عشق ست نعل حسن درآتش
صدای ثیشهٔ فرهاد مهمیز است‌گلگون را

در هرحال همانگونه که حضرتعالی اشاره کرده اید مفهوم این تعبیر کنایی بیقراری است .

=================
درود بر شما استاد فرهیخته جتاب آقای حاج محمدی عزیز....سپاس از جدیتی که به خرج می دهید
محمد وثوقی
1390/11/1 در ساعت : 17:47:40
سلام استاد کرمی عزیز
ابیاتی از بیدل که می‌تواند درباره ی توضیحی که عرض کردم کمک کند:

پیری ز پر افشانی فرصت خبرم کرد
شد موی سپید آب به غربال نمودن

پیری وداع عمر سبکبال وانمود
موی سفید آب به غربال وانمود

بیدل سر فوارهٔ این باغ نگون است
تاکی به قلم آب دهی گلشن کاغذ

و این ابیات:
بسکه موزونان ز شرم قامتت ‌گشتند آب
صورت فواره باید ریخت از اجزای سرو

حیا سامانی این ‌مقدار رسوایی نمی‌خواهد
که چون فواره هر چند آب‌ گردی درشلنگ آیی

زین وضع پریشان که عرق‌ریز نمودیم
آیینهٔ ما آب ز غربال برآورد

مستدام باشید.
=================
درود بر شما استاد وثوقی عزیز

البته در دو مورد زیر:
پیری ز پر افشانی فرصت خبرم کرد
شد موی سپید آب به غربال نمودن

پیری وداع عمر سبکبال وانمود
موی سفید آب به غربال وانمود

انگار بیش از همه نظر حضرت بیدل به غربال از در راستای همان ضرب المثل معروف آب به غربال ریختن و کار بیهوده کردن است بقیه ابیات در راستای مدعای شما شواهد خوبی هستند البته جای بحث دارند
محمد وثوقی
1390/11/1 در ساعت : 18:24:29
سلام مجدد
دقیقاً منظورم توجه داشتن به رشته های ریزان آب از غربال و رشته های آویزان موست. خواستم عرض کنم بیدل غربال را این گونه می بیند نه برعکس: غربال سر راه فواره نیست بلکه ریزش آب فواره مانند غربال کردن آب است... شرمنده از تصدیع دوباره.
مستدام باشید.
========================
درود بر شما جناب وثوقی...لازم است یک جلسه را به این نازک بینی ویژه بپردازیم البته حقیقتا به یک نقاش هم یرای تصویر ی کردن موضوع نیازست
سیاوش پورافشار
1390/11/1 در ساعت : 20:0:12
درود بر شما بزرگوار جناب کرمی عزیز
پست بسیار خوبی بود تجمیع نظرات در تکمیل بحث تاثیرگذار است
ارادتمند تان
موفق باشید
===============
سپاس جناب پور افشار عزیز...منتظر نظرات کارشناسانه شما در حلقه ی بعد خواهیم بود
بازدید امروز : 13,093 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,969,486
logo-samandehi