شیخ و راهزن
موی شــــــــــــــرابی تو دیده ی آبی تو
راه زند شیخ را لفظ کــــــــــــــــتابی تو
دیده ی سرمست ما ، حد بزند مست را
مست شد از دیدن موی شــــــــرابی تو
راه زن دین من ســــــــــــارق آئین من
دور ز صنعان شده شیـــــــخ حسابی تو
شهد لبت شرم قند ، رحم کن و کم بخند
کین جگـــرم سوخت از مسلک بابی تو
ناخن رنگین بچین ، چــهره ی پر چین ببین
شــــــب شد و من شاهد روی شـهابی تو
ای بت پر جنب و جوش بیشتر از حد منوش
باده تو را می برد رو به خـــــــرابی تو
لعل اگر واکنی ، غــــــــنچه شکوفا کنی
گردن چون موی من ، دســت طنابی تو
تیز نگاهم مکـــــــــــن غرق گناهم مکن
کی شوم ایمن از این چشم ِعقــــــابی تو
طعم چو زهرِزبان ، هست تو را همچنان
من سپر افکـــــــــــندم از نقد جوابی تو
مصطفی معارف 11/11/90 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/12 در ساعت : 13:21:14
| تعداد مشاهده این شعر :
1006
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.