ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



بایزید


چون گفتنی باشد،



و همه عالم، از ریش من، درآویزد،



که مگر نگویم ...،



اگر چه بعد از هزار سال باشد،



این سخن،



بدان کس برسد که من، خواسته باشم



                                                    شمس تبریزی



 



و بایزید خسته بود



توی ذهن خود نشسته بود



بــه دشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت رفتــه بـــود



 بی ز مان!



 به بســـــــــــــــــــط رفتــه بـــود



بی مکان!



چنان که  پا به برف...



 همچنان که پا به عشق ...



 همچنان !



اعاظم از میان عابران شهر دیدنی تر اند



همه یکی کنار هم



 کنار من



 یکی یکی قدم زنان



 



من و پیاده رو



شلوغ لحظه های گیج گیر و دار



ـ از این بقا چه قدر خوانده ای ؟



چه قدر از فنا ؟



 جوان !



 



همه هماهمه 



که زیر جبه ام به جز خدا نبود



صلاه ظهر پنج شنبه است



سایه های فکرِ آسمان



که مدتی است



چال کرده در خودش چه رازهای راز!



ـ من از خدا دو سال هم جوان ترم !



 مگربه این و آن



مجال گفتن است ؟!



 



حال گفتن است ؟!



 قیل و قال نه نگفتن است؟!



 نه!



همه خدا خدا همه است ؛ هر زمان که فکر می کنی که عاشقی...



[]



مغازه های شهر در



هجوم حرص ها و چشم های حسرت و گناه 



در امان



به جاده های شطح می روم



کدام کوچه ره به نور می برد ؟!



ـ چه هیبتی!



 ـ  چه حیرتی!



ـ  "منم"حجاب نیست بین مان ....



 



موذن از بلندگوی مسجدی که دور



جار می زند :



خدا بزرگتر....



 ـ و من بزرگتر از او !



 و بایزید شاد شاد



جار زد :



ـ و من بزرگتر از او !



و شهر



 فکر کرد



 عاشق  است ...



 



محسن رضوی


کلمات کلیدی این مطلب :  بایزید ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/11/15 در ساعت : 19:10:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  1249


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مصطفی معارف
1390/11/16 در ساعت : 10:53:30
درود بر شما بزرگوار خوش آمدید
مجتبی اصغری فرزقی
1390/11/16 در ساعت : 10:54:21
سلام شعر بلند شما را خواندم

جناب رضوي عزيز


يا علي

اعظم پردل
1390/11/17 در ساعت : 13:8:47
زیبا و پر مفهوم بود
سید محمد آتشی
1390/11/15 در ساعت : 22:16:59
سلام محسن جان....ازحضورت خوشحال شدم...مشتاق دیدار
یادانجمن محازی بخیر...محیط موثری بود
--------
درود! محمد عزیز!
سپاس !
به امید خدا با با کمک دوستان انجمن مجازی را با شکلی بهتر برگزار خواهیم کرد.سایت حدود یک سال است که ثبت و قالب آن آماده شده اما خودم وقت نکرده ام افتتاحش کنم . می خواهم درست و بایسته این کار را انجام دهیم.به همیاری شما دوستان هم امیدوارم.
سید مهدی نژاد هاشمی
1390/11/16 در ساعت : 23:13:7
سلام شعر زیبایی بود دوست عزیز
آرزو پناهی (باران)
1390/11/15 در ساعت : 23:34:55
درود بزرگوار
شاد باشید..
-------------------

سپاس!
علی سعادتخانی
1390/11/17 در ساعت : 10:50:39
سلام، مطالب حضرتعالی در حیاط خلوت به نوعی حرف دل اکثر همراهان این پایگاه ادبی هست،ولی ایکاش حالا که اشاره ای داشتید ، شما نیز در لفافه حرف نمی زدید و آن مصداقها را بیان می کردید تا سنت شکنی ها و به قول حضرتعالی بیراهه رفتن ها نمایان می شد،به نظر میاد اینگونه در لفافه سخن گفتن ها دست کمی از به به و احسنت گفتن ها نداشته باشد و به تعبیری نان قرض دادن های بی مورد/موفق باشید برادر شاعر من
بازدید امروز : 1,561 | بازدید دیروز : 12,053 | بازدید کل : 121,807,668
logo-samandehi