آدم اعجوبهای است بیترديد، در دمی میشود «عدم» باشد
سرکشی میکند، نمیخواهد رام وآرام و محترم باشد
دوست دارد بچيندش آنوقت صفحه را ناگهان به هم بزند
عکس اسطورههای تاريخی خوب و بد در کنار هم باشد
گرچه آدم هميشه اين بوده، هيچکس مثل من نمیآيد
بشکند قسمت خودش را و بعد دنبال متهم باشد
او که میخواست بخت من باشد با دل آفتاب نسبت داشت
هيچکس ديده است خورشيدی با شب تيره هم قدم باشد
من خودم را نگاه میکردم، سايهام در سياهِ شب گم بود
او ولی میدويد تا زيرِ سايهای که نداشتم باشد
تکيه بر باد بود در هر حال تکيه دادن به شاعری در مِه
شاعری که تمام دارائيش، دفتر و کاغذ و قلم باشد
چرخ گردونهاش به هم خورده، آسمان آسمان سابق نيست
میتواند هميشه بارانی، میتواند هميشه نم باشد...
اميد نقوی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/15 در ساعت : 22:53:55
| تعداد مشاهده این شعر :
1012
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.