ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



حیرانی


دلم از واژه های بی کلام بی سرانجام



دلم از آدمکهای طلائی



از این سردابه ی بی روشنایی  سخت دلگیر است



حریم خانه را گم کرده ام در بی نشانی های کوچه



در آنجایی که هر جنبنده ای یخ می زند از سردی گفتار



بی هنگام مردانی که رگبار حوادث را نمی خواهند باور کرد



صدای کوچه گم شد در هیاهوی من بی نام و ننگ و بی سرانجام



تعفن کرده جسم خالی از احساس من



در باتلاق نفرت از این پوستین نازک دل بسته بر دنیای بی مقدار



 



منم من روح بی آزار



منم من عاشق گم گشته در شنزار



منم من جانشین خالقی بی حد و بی همتا



منم من سرگذشت سالیان سال



من اما تا کجاها آمدم



به گرداب کدامین خواب بی تعبیر افتادم



من از خوش باوری از بام افتادم



من از تعبیر شیرین گناه خود در این گودال افتادم



 



من افتادم



من افتادم میان آتشی از بیخ و بن بر کن



من اما نیستم مانند ابراهیم



تن عریان من می سوزد از این آتش نمرود



...........



کنون من نیستم من کیستم



من در کجا افتاده ام دور از تبار روح بی آزار



.........



تعفن کرده جسم خالی از احساس من



آری



منم امروز آن بی شرم بی پروا



که می ترسد قدم در آتش نمرود بگذارد



که می ترسد سر دلبند خود را



هدیه بر تنهای بی همتای خود سازد



که می ترسد دل از دلبستگیهای



نهان و آشکار خویش بردارد



.........



کجایم من



نمیدانم



نمیدانم کجای این همه غوغای بی فریاد خوابیدم



نمیدانم کجا بودم که خوابم برد



نمیدانم کجا از دست دادم خاطرات کودکی هارا



کجا گم شد سر این رشته ی بی انتهای بی سرانجامم



من اما خوب می دانم که حیرانم



و این گم گشتگی ها سخت دشوار است



 



                                                                          م. محمدیان


کلمات کلیدی این مطلب :  حیرانی ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/12/17 در ساعت : 8:11:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  910


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 1,465 | بازدید دیروز : 12,053 | بازدید کل : 121,807,572
logo-samandehi