در ساحل چشمان تو دریای عجـــــیبی است
در ساحل چشمان تو دریای عجـــــیبی است
احساس من از دیـــــدن تو حس غریبی است
هر گاه که یادت به کــــــــــــــویر دل من زد
صحرای دلم منتظرسخت نهـــــــــــیبی است
بر خاک زمینهای تـَرَک خــــــورده ی تشنه
باریدن ِباران ِنگاهت ، چـــــــو طبیبی است
ای پاک ترین صـــــــــــورت انسانی هستی
باز آ ، که دلم درصـــدد کسب نصیبی است
ای آنکه گذر می کنی از باغ وجــــــــــودم
چشمت همه جا درطلب سرخی سیبی است ....
....اینجا که بجز سرو، درخت دگری نیست
یا هست اگر، مـِهر ِدل انگــــیز حبیبی است
هر جا کـــــــــــــه تو باشی ، دلم آرام ندارد
در ساحل چشمان تو دریای عجـــــیبی است
مصطفی معارف 13/12/90 تهران
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/24 در ساعت : 8:9:46
| تعداد مشاهده این شعر :
3622
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.