تاریخ تولد
قطعه شعری موشح ، که در سن نوزده سالگی سروده شده و هنوز هم احساس می کنم تازه است
توضیح : اگر حروف اول همه ی مصراع های این قطعه را به ترتیب کنار هم بگذاریم جمله ی ذیل به دست می آید :
<< اول فروردین هزار و سیصد و بیست و هفت هجری شمسی ، تولدم مبارک >>
اولین روز ِ سال ِ نو ، نوروز
وارد ِ خـانـه ی پـدر شـده ام
لب ِ شیرین گشوده ام به سخن
فارسی را ، چنان شکر شده ام
رحمت ِ ایزدی رسیده ز راه
واژگون از قدم به سر شده ام
راه ِ اجـداد ِ خـویش پـیـمـوده
داخل ِ جـرگـه ی هـنـر شـده ام
یـادگـار ِ هـمـیـشـه ی پـدران
نـور در تـارُک ِ پسـر شـده ام
هـرچـه گـویـنـد بـاش خـواهـم بـود
زان کـه از خـوب ، خـوبـتـر شده ام
از مـن ایـنـجـا کسی نـمـی پـرسـد
راز را ، تـا کـجـا خـبـر شـده ام
واپسیـن حـرف دوستـان این است
سـوز در سـاز مختـصـر شـده ام
یـا بـه تعـبـیـر ِ عـمّــه و خـالــه
صبـر هـمسـایـه ی ظـفـر شـده ام
دست هـایـم نـمی رسـد بـه نـخـیـل
ورنـه خـرمـا خـوری قــَدَر شده ام
بـا دعـایی کـه ، مـادرم دارد
یارب آمـیـن ، چه بـارور شده ام
سـبـد ِ عشقـم از بـهـار پــُر است
تا دریـن دشـت، جلـوه گـر شده ام
وای اگـر دیـده وا کـنـم بـه غـرور
هـرچـه پـیـدا کـنـم ، هـدر شـده ام
فـکـر ِ فــردای بـهـتـری دارم
تـازه ، از فکـر تـازه تـر شـده ام
هـنـر آیـیـنـه ی نـگـاه ِ مـن است
جـاری از جـان ِ شعـر ِ تـر شده ام
روز و شب راه ِ عـشق ، مـی سپـرم
یـا دریـن خـطـه ، ره سپـر شده ام
شادم از ایـن کـه هـیـجـده سال است
مست ، از لـطـف ِ دادگـر شـده ام
سایـه ی مهـر ِ مـادرم بـه سـر است
یــار ِ انــدیـشـه ی پــدر شــده ام
تـازه سـربـازم و بـه قــول عـمـو
واجـب الـحـج ّ ایـن سـفـر شـده ام
لـب ایـوان نـشستـه ام بــا شـوق
در دل ِ شعـر ، شـعـلـه ور شده ام
می درخشـد ستـاره در چـشـمـم
مـاه را مـونـسـی دگــر شـده ام
بَرزُک ، ای بهتـریـن زمیـن ِ خدا
از تـو بسیـار مـفـتـخـر شـده ام
راه ِکـاشـان گـرفـتـه ام به امـیـد
کـه دریـن شـهـر مسـتـقـر شده ام
محمد روحانی ( نجوا کاشانی ) ببببببب
برزک - بیستم فروردین 1346