یک عمر در این آبی شفاّف پریدی
ای بال شکسته تو به مقصد نرسیدی
با سینه ی افروخته از آتش غم ها
در حجم شفقگون دل خویش تپیدی
چون گم شده در وادی حیرت زده مبهوت
در پیله ی اندیشه ی خود تار تنیدی
خوشدل تو در این ساحل توفان زده هر شب
از بام فلک زمزمه ی صبح شنیدی
چون فیض نسیم وسحر صبح دراجسام
روحی تو در این کالبد خاک دمیدی
با فوج عطش بر لب دریای تخیّل
چون موج تو همواره زاندیشه رمیدی
در تاب تب عشق تو ای گم شده ی دور
چون شعله ی خورشید به آبی نرسیدی
کلمات کلیدی این مطلب :
بال ،
شکسته ،
،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:13:55
| تعداد مشاهده این شعر :
929
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.