بهـــار آمــده در باغ با پرستــوها
ودشت سبــزشده زیرپای آهـــوها
ببین چگونه درختـان بید بسپارند
به دست باد سحر،ساحرانه گیسوها
به روز،بوی گل یاس ونسترن پیچد
وشب به خلسه ی مان می برندشب بوها
زجانفشانی ابراست اینکه می بینی
پراز زلال حیات این پیـاله ی جــوها
به کوچه مژده بده تاکه صبح بردارند
برای خانه تکانی دوباره جـاروها
بهار آمده برخیز گاه عاشقی است
بیا ودرفکن ای گل گـره زابروها
نیامد ه ست چرایار؟ بلبلان گویند
سروده اندبه هرشاخه،نغمه،کوکوها
غبارسم سواری زدوردست به پاست
چراغ چشمی پیداست ازفراسوها
جنون عشق به سردارم آی،دیده دلم
به راه بادیه از شوق پیچش موها
من وتو غافل عشقیم سالها، ور نه
بهـــار آمــده در باغ با پرستــوها
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/15 در ساعت : 4:11:50
| تعداد مشاهده این شعر :
1353
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.