ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



(( عشق انگوری )) شعری از سالیان دور


 



(انگور )



 



انگور بر درخت



مانند سینه ریز ِ زنان



خیره کرده بود



چشمان  ِ هرز ِ کودک ِ  انگور دوست را



شوقی برای چیدن ِ یک خوشه از درخت



شیرینی ِ چشیدن ِ آن حبّه ی نبات



در جان  ِ کودک



افتاده بود و می ترکانید پوست را



با این خیال  ِ خام

در آرزوی خوردن  ِ انگور



تصمیم را گرفت



آماده شد که دست درازی کند به باغ



آرد به دست ،  آنچه که می داشت دوست را



بیچاره کور خواند



بختش وفا نکرد



همچون اجل ،  که می رسد از راه بی امان



غـرّش کنان و عربده جویان ، دوان دوان



 یک باغبان رسید



فریاد زد که : تو اینجا چه می کنی



کودک دو پا که داشت



در فرصت ِ فرار



دو پا نیز قرض کرد



اما چه دیر بود



بیچاره زیر مشت و لگد های آهنین



آه از جگر کشید



مانند گندمی که



جدا گردد از سپوس



با سنگ آسیا



نصفش نجات یافت



شور از سرش پرید



با تلخی  ِ تمام



اندام  ِ زخم خورده ی خود را



به خانه برد



زان پس همیشه



یک نفرت ِ عمیق



از باغ



از باغبان



وان قصه های تلخ که در ذهن اوست داشت



انگور را ولی



همواره دوست داشت  



کاشان تابستان 1353



محمد روحانی ( نجوا کاشانی )


کلمات کلیدی این مطلب :  ، (( ، عشق ، انگوری ، )) ، شعری ، از ، سالیان ، دور ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/1/15 در ساعت : 5:0:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  1477


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

آرزو پناهی (باران)
1391/1/16 در ساعت : 1:12:47
درود بر شما
سروده زیبایی بود با یک مضمون خوب اجتماعی
قلمتان پایدار و مانا...
sssssssssssss
درود بر شما و از اظهار محبت بسیارتان سپاس
مجید مه آبادی
1391/1/15 در ساعت : 8:22:20
سلام استاد
آماده شد که دست درازی کند به باغ
دست مريزاد
sssssssssssss
سلام بر جناب مه آبادی ، از لطفتان سپاسگزارم
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1391/1/16 در ساعت : 4:52:46
سلام استاد نجوای عزیز وارجمند
بسیارزیبا ودل انگیز بود عشق انگوریتان . دست مریزاد.
سرافرازباشید
sssssssssssss
سلام و درود بر جناب ابو طالبی نژاد عزیز ،
از لطف حضور و اظهار محبت بسیارتان سپاس
ناصر عرفانیان
1391/1/15 در ساعت : 12:44:6
باسلام وعرض ارادت جناب دکتر روحانی گرامی این شعر اگر چه قدیمی بود ولی طراوت و پند حکیمانه خود را به زیبایی حفظ کرده است دست مریزاد بهره مند شدیم

پاینده وبرقرار در پناه حق باشید
ssssssssssssssssssssssss
سلام بر استاد عرفانیان عزیز
لطف حضور و اظهار محبت همیشگیتان را سپاس بسیار می گزارم
علی میرزائی
1391/1/15 در ساعت : 12:7:12
سلام استاد فخیم وعزیز جناب روحانی
از نظر تیز بین شما چیزی پنهان نمی ماند
زوایای زمانه وروزگار را ملاحظه می فرمایید وبیان.
نمی دانم علی رغم کود کی های سخت که زبان شعر شماست و شعر بنده هم
به خوردی پول توجیبی نداشتم
گهی گر داشتم جیبی نداشتم
روز بروز حسرت آن دوران در دلم فزونی می یابد و وامی داردم عرض کنم:

با آهنگی
حسرت خوردم لباس خاکی کودکی را
کدام آینده را منتظر باشم؟

با پوزش استاد.
ssssssssssssss
سلام بر استاد میرزایی عزیز
آدم ها هرچه سن و سالشان بیشتر می شود ، بیشتر به خاطرات زیبای دوران کودکی می اندیشند و از مرور آن لذت می برند .
از حضور سرشار از مهر و ابراز محبت همیشگی و بسیارتان سپاسگزارم
حسین سنگری
1391/1/15 در ساعت : 14:50:53
سلام بر استاد روحانی عزیز ... هر چند نظرم تکراری است و دیگر دوستان قبل تر از بنده زحمت کشیده اند ... ولی عالی است...
برقرار باشید
ssssssssssss
سلام جناب سنگری عزیز ، بهترین هدیه محبت دوستانی چون شما ست
از لطف حضور ، عنایت و ابراز محبت همیشگیتان عرض سپاس بسیار دارم
مصطفی معارف
1391/1/15 در ساعت : 13:34:36
درود بر جناب نجوای کاشانی عزیز روایت ریبایی بود اتز روزهای گذشته و برای ما هم جذاب و خاطره انگیز .یادش بخیر .
سبز باشید و مادگار .
ssssssssssssss
سلام و عرض ارادت بسیار خدمت جناب معارف عزیز
از لطف حضور و اظهار محبت همیشگیتان سپاس بسیار . از بابت پاسخ خصوصیتان هم سپاس



محمد وثوقی
1391/1/15 در ساعت : 21:19:10
سلام استاد نجوای گرامی
کسی چه می داند شاید کودک و انگور قصه ی فطرت و میل به زیبایی ها باشد... درود بر شما.
مستدام باشید.
sssssssssssssss
سلام بر جناب وثوقی بزرگوار ، از لطف حضور و ابراز محبت عارفانه ی شما سپاس بسیار
معید داستان
1391/1/15 در ساعت : 7:50:24
درود جناب روحانی
لذت بردم
عشق انگوری تان چقدر ملموس بود
sssssssssssss
سلام بر شما ، از لطف حضور و ابراز محبتتان سپاس
حمیده میرزاد
1391/1/16 در ساعت : 1:32:54
سلام استاد نجوا کاشانی
بسیار زیبا خواندم ، لذت بردم وپند گرفتم.
شاعرانگی تان مستدام.
ssssssssssss
سلام و درود بر شما و سپاس بسیار از اظهار محبتتان
علی‌رضا دل‌خوش
1391/1/15 در ساعت : 12:42:43
به بهب.
امان از این انگور که در تاریخ چه ها که نکرد با این دل بشر.
اما جدای از همه حرفها، استاد دل ما را حسابی برای چشیدن یک حبه انگور ، بردید.
اللهم ارزقنا.
استاد در مورد رهنمودتان در خصوص شعر "بوسه ام بر پای تو"، همانگونه که ملاحظه فرمودید ، شعر مربوط به دلخوش سالهای دهه 70 بود و نه من!!! و من به رسم امانت داری ، همانگونه که بود ، در سایت قرار دادم ولی پس از هشدار عالمانه حضرتتان، امانت شکنی کرده و اصلاحی انجام دادم. بازدید مجددتان را خواهانم.
ارادتمند.
sssssssssssss
سلام بر جناب دلخوش عزیز و نیک اندیش ، از حضور گرو و اظهار محبت نرمتان سپاس بسیار
از این که شعر " عشق انگوری " من ، یه جورایی حسّ ِ انگور خواهانه ی شما را تحریک کرده و دستتان را برای دعای انگور گشوده است ، از جانب هر سه شخصیت درگیر در این قضیه ( شاعر ، شعر و عشق انگوری ، از شما التماس دعا دارم .
در مورد شعر دهه ی هفتادتان که خیلی زیبا و دلنشین بود ، بنده قیاس به نفس و گمان کردم همان طور که خودم ، مریضم ( و اگر فرصتی پیدا کنم هر روز به شعر های گذشته ناخنک می زنم و به اصطلاح قدمی برای بهتر شدنشان بر می دارم ، ) شما هم دچار چنین بیماری شدیدی هستید . غافل از آن که پزشکان را دردی عارض نمی شود مگر به واسطه ی بیماران
انشالله برای دیدن مجدد شعر زیبایتان می آیم ، شاعرانگی و دلخوشیتان مستدام
مصطفی پورکریمی
1391/1/15 در ساعت : 13:54:54
سلام جناب استاد نجوای عزیز

بسیار زیبا بود باغ دلتان آباد و تاک روحتان مملو از انگورهای شرابی ....
ssssssssssssss
سلام بر استاد پور کریمی بزرگوار و عزیز
عنایت همیشگی شما باعث دلگرمی بسیار است ، از لطف حضور و ابراز محبتتان سپاس
حمیدرضا اقبالدوست
1391/1/15 در ساعت : 10:31:23
بسیار عالی استاد روحانی تلخ و شیرین شعرتان را دوست داشتم و البته خاطراتی هم مرور شد / شاد و سلامت باشید /یا حق
sssssssssssss
سلام و عرض ارادت خدمت جناب اقبالدوست عزیز ، لطف سرشارتان را سپاس ، مستدام باشید
سارا وفایی زاده
1391/1/15 در ساعت : 18:46:9
سلام استاد
مثل همیشه زیبا و خواندنی بود.
مانا باشید.
ssssssss
درود بر شما و سپاس از محبتتان
مژده ژیان
1391/1/15 در ساعت : 12:58:34
درود جناب نجوا


عجب قصه اي بود

وسوسه ي رنگ انگور
در شعري پر شور !
ssssssssss
سلام ،، عرض ادب ، احترام و سپاس بسیار از محبت همیشگیتان

علی رضا آیت اللهی
1391/1/15 در ساعت : 15:48:45
سلام استاد
بسيار زيبا است شعري واقعا" مردمي . شعري واقعا" اجتماعي - فرهنگي ، دراماتيك و نقد گونه متوجٌه ساختار كل ٌ جامعه در يك مثال .
ssssssssssssss
سلام و عرض ارادت خدمت استاد آیت اللهی عزیز و ارجمند ، از الطاف بسیارتان سپاسگزارم
سینا شهیدا
1391/1/15 در ساعت : 17:8:52
دلفريب و دلكش و دلپذير بود. شعر رزتان چون زر است ديروزش قيمتي تر از امروز. چه نيازي به درج تاريخ بود؟ كاغذ زر هميشه گرانبهاست. بارها مي توان مرور كرد و لذت برد. خدايتان حفظ كناد.
ssssssssssssssssss
سلام و عرض ارادت خدمت جناب شهیدای عزیز ، لطف حضور و ابراز محبت شاعرانه ی شما را سپاس
بازدید امروز : 4,904 | بازدید دیروز : 8,233 | بازدید کل : 122,961,297
logo-samandehi