باصدای خسته ما همصحبت یکدیگر یم
نسل فریادیم و چون آیینه ی بی جوهر یم
دل شکسته در حصار غربت سنگین شهر
ما شهید رزمگاه بی سپاه ولشگر یم
آتش از سوز درون ما چکد بر خاک راه
کوله باری پر ز زخم دشنه ها وخنجر یم
زیر پلک پنجره شب های سرد انتظار
خوشه ها ی آتش این شهر پر خاکستر یم
گر چه گوش نه فلک از ناله ی ما پر صداست
زیر سقف آسمان از هیچ هم ما کمتر یم
سبزه ای ازریزش ما دست ورویی تر نکرد
ازدحام ابر بی باران این بوم وبر یم
کوله باری پر نشد از کوشش بی سود ما
خش خش بی انتها ی شاخه های بی بر یم
نیست در روی زمین قو می پریشان تر زما
ما همان نسل غریب ساحل نا باور یم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:15:0
| تعداد مشاهده این شعر :
946
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.