غزل 32 (شايد اين صندلي و ميز تو را مي فهمد)
متن اين شعر غم انگيز تو را مي فهمد
عابري آخر پائيز تو را مي فهمد
تو نه قا تل ، و نه مقتول ،ولي فهميدم !
كه چرا خنجر چنگيز تو را مي فهمد
رفتنت فاجعه اي بود كه من مي دانم
عمق اين فاجعه هم نيز تو را مي فهمد
دائماً كار تو اين است ، فقط بنشيني
شايد اين صندلي و ميز تو را مي فهمد
آنقَدَر روسريت از تو گريزان شده كه !
چشم بي حوصله و هيز تو را مي فهمد
سمت سيگار نرفتي ، بجز آن وقتي كه...
بيتي از صائب تبريز تو را مي فهمد
خانه و صندلي و ميز و حتي گلدان
((غير از احساس تو هر چيز مرا مي فهمد))
وحید حیاتلو
منبع :www.p-sibe-tajalli.blogfa.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/30 در ساعت : 3:31:8
| تعداد مشاهده این شعر :
1205
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.