افسوس که بلبل به قفس بسته سخن شد
این باغ پر از زوزه ی هر زاغ و زغن شد
پژمرد گل و خار بجا مانده در این سو
ان سو علف هرزه که پاپیچ چمن شد
یک سوی دگر تیزی دندان تبر ها
از جور زمان سهم درختان کهن شد
دیگر اثر از بوی خوشی هیچ ندیدیم
این باغ چراگاه خوش گاو حسن شد
ان اب زلالی که روان بود به جویش
افسوس که امروزه هم اغوش لجن شد
میسوزم و دلخونم از این واقعه تلخ
این درد و غمی بود که در سینه من شد
گفتم نکنم شکوه ایی از درد جگر سوز
این کودک دل بار دگر توبه شکن شد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/31 در ساعت : 1:22:26
| تعداد مشاهده این شعر :
865
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.