باور کن دلشوره های نگاهم را...
که شور تو را میزند شیرینم...
هوا سرد شده...
نکند فراموش کنی بارانی ات را...
من با سرفه کردنت دق میکنم...
من به یک عطسه ی تو دلم هری میریزد...
طاقت یک عمر عذاب را دارم...
به شرطی که پایانش یک لبخند باشد...
روی لبهای تو...
و بوسه ای شکل لبهای من...
تمام دکمه های بارانی ات را ببند...
من به دستهای باد هم حسودی ام میشود...
اگر به تن تو بخورند...
دلتنگ تو بودن را دوست دارم...
درست مثل کودکی هایم وقتی با شوق به بستنی لیس میزدم...
مبادا که یک قطره اش به زمین بریزد...
دوستت دارم ای همه ی خیال من...
ای همه شور و حال من...
سهیل ساسان