وقتی که خون عاطفه بر مطلبم رسید
یک جرعه از شراب غزل بر لبم رسید
از بس که خاک بی تو تب آلود درد شد
صد التهاب فاجعه بر مشربم رسید
گل هم فسرد بر اثر سوز آ ه من
وقتی که سوز منجمد از یاربم رسید
شد زخمدار تیغ جنون برگ و بار من
مرهم کجا به زخم تن کوکبم رسید
در ارتفاع ظلمت پاییز باغ بود
بذر هزار ریشه ی خون بر شبم رسید
زآن سوی بی قراری وبی تابی بهار
یادت به پایداری این مذهبم رسید
سیر و سلوک ممتد این واژه های سرد
آوار وحشتی ست که بر مکتبم رسید
در آتش همیشه ی شب سوختم بیا
جانا ببین که بی تو نفس بر لبم رسید
کلمات کلیدی این مطلب :
سوز ،
،
منجمد ،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:17:44
| تعداد مشاهده این شعر :
901
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.