باران بهانه بود که در زیر چتر تو
سر را به شانه های تو بگذارم از هوس
تامنز ل توراه درازی نمانده است
آری نمانده،گرچه من افتادم از نفس
آیا شود تمام وجودت برای من
تنها همین برای من آری،همین وبس
عشقت ربود تاب مرا ای قرار من
ننشسته جزتودر دل من عشق هیچ کس
چشمت مدام حال مرا مست میکند
تا یک نگاه بعد به فریاد من برس
بیتو تمام هستی من نیست میشود
بیتو پرنده ای شده ام کنج یک قفس
همسایه بود با من دلخسته باغ گل
حالا که نیستی شده ام همنشین خس
بامن بمان که همدم تنهایی ام شوی
زیباتر از شقایق زیبا ،تو هم نفس
پیر