روزي كه به خون نشسته شد روياها
معلوم نبود جلوه ي فرداها
با عشق به تو مقاومت كرد اين خاك
حتي جلوي خشم هواپيماها
****
شليك گلوله ها و موشك ها را...
پرواز غريبانه ي لك لك ها را...
اين خاك چه روزهاي سختي را ديد
پيراهن خوني عروسك ها را ...
*****
چشمان تو و حياي من را مي خواست
آن غيرت ناب مرد و زن را مي خواست
چشمش به تمام خاك ما بود آن روز
دشمن همه جاي اين وطن را مي خواست
******
حسي دارد عجيب و مجهول اين خاك
با بوي شهادت شده محلول اين خاك
از بس كه قدمگاه شهيدان شده است
انگار بهشت است نه دزفول اين خاك
تا بعد...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/4 در ساعت : 21:6:19
| تعداد مشاهده این شعر :
949
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.